روایت رحیم مخدومی از شهید حسین ایرلو (9)

روایت رحیم مخدومی از شهید حسین ایرلو

روایت رحیم مخدومی از شهید حسین ایرلو (9)

اصغر و حسین من

حسین تهران به دنیا اومد؛ تو منزل. ولی اصغر تو بـیمارستان.

حسین بچه ی خوب و مهربونی بود. اهل دعوا و شرارت نبود. اهل کار بود. می رفت بازار، خورده فروشی کار می کرد.

احساس کرد باید به خانواده کمک مالی بشه، رفت باطری سازی کار کرد.

بعد از یه مدت گفت دیگه باطری سازی کار نمی کنم. همین داداشم حسن گفت: چرا نمی ری؟

گفت: «این پولش رو از راه حرام درمیاره. باطری های سالم رو از ماشین برمی داره، باطری کهنه می ذاره. من این کار رو نمی تونم قبول کنم.»

یک دفعه تو بازار به خاطر اعلامیه امام گرفته بودنش.

بچه هام به ترتیب؛ حسن، حسین، فاطمه، اصغر، لیلا.

حسین دبستانش رو تو شاه عبدالعظیم خوند. اسم مدرسه اش یادم نیست. کلاس دهم بود، رفت جبهه.

اصغر فردیس قرچک خوند؛ تا سوم راهنمایی. سیزده سالش بود، رفت جبهه. دیگه به دبـیرستان نرسید.

برگرفته از  کتاب ” میدان دار ” خاطرات سردار شهید تخریبچی حسین ایرلو نوشته استاد رحیم مخدومی صفحه 15