روایت رحیم مخدومی از شهید حسین ایرلو (47)
جلالِ اصغر، جمالِ حسین
اگه پیش حسین حرف یکی رو می زدیم، با خنده می گفت: «بابا ول کنین، غیبته.»
اما اصغر یه جور غضبی داشت که نمی شد حرف بزنی. وقتی می اومد، سکوت می کردیم. اصلاً دست خودمون نبود. یه عظمتی داشت، می گفتن اصغر اومد، پیشش حرف نزنین، یه وقت دلخور می شه. نه که اخم کنه. به ما هم هیچی نمی گفت. یه حسی داشت که قابل گفتن نیست.
برگرفته از کتاب ” میدان دار ” خاطرات سردار شهید تخریبچی حسین ایرلو نوشته استاد رحیم مخدومی صفحه 53