روایت رحیم مخدومی از شهید حسین ایرلو (24)

روایت رحیم مخدومی از شهید حسین ایرلو

روایت رحیم مخدومی از شهید حسین ایرلو (24)

به روح داماد صلوات

یکی از دوستاش از بچه های سپاه بود. حسین رو دعوت می کنه مراسم عروسی. حسین رفته بود دیده بود همه ی بچه های سپاه تسبیح به دست نشستن، صلوات می فرستن. میوه رو کشیده بود جلو، گفته بود به روح داماد صلوات بفرستین. بابا این جا جشنه. مگه ختم اومدین؟

حسن تو عملیات آزاد سازی خرمشهر، سال شصت و یک زخمی شد. وقتی از بـیمارستان اومد، حسین رفت یه گوسفند خرید آورد سر ببره. حسن زد تو سرش، گفت: «بابا مردم شهید شدن. من خجالت می کشم تو برام گوسفند می بری.»

حسین گفت: «برو بابا. اصلاً خریدم جیگر بخوریم، کباب بخوریم. این چه اشکالی داره؟»

خصلتش این جوری بود. وقتی گوسفند ذبح شد، اصغر نصف گوشت رو برداشت برد نمی دونم به کجاها بده که گوشت ندارن.

حسین باعث و بانی سپاهی شدن حسن شد. حسین تو بازار کار می کرد. خیلی با مردم ارتباط داشت. یه روز از بازار مرخصی گرفت اومد خونه. گفت: «حسن، دوست داری بری یه شغل دولتی؟»

حسن هم دراز کشیده بود تو خونه، بیکار بود. دیپلم داشت. گفت: «آره. چرا نمی خوام.»

گفت: «پاشو برو صدا سیمای بندرعباس.»

صدا و سیمای بندرعباس نگهبانی می داد. یواش یواش رفت تو سپاه. اما خود حسین دوست نداشت.

 

برگرفته از  کتاب ” میدان دار ” خاطرات سردار شهید تخریبچی حسین ایرلو نوشته استاد رحیم مخدومی صفحه 29