روایت رحیم مخدومی از شهید حسین ایرلو (2)

روایت رحیم مخدومی از شهید حسین ایرلو

روایت رحیم مخدومی از شهید حسین ایرلو (2)

نان پاک

ما اساساً بچه مولوی؛ محله صابون پزخونه هستیم.

اون جا پدربزرگم خونه داشت. یه مدت مستأجر بودیم. زمان طاغوت اوضاع اون جا خیلی خراب شد. چند سال قبل از انقلاب اومدیم قرچک. تازه داشتن قرچک رو می ساختن. اکثر زمین هاش کشاورزی بود.

خونه مون هفتاد و پنج- هشتاد متری بود؛ دو اتاقه، با حیاط و آشپزخونه.

کار پدرم تو میدون تره بار شوش بود. تو حجره حاج احمد ذوقی کار می کرد؛  پدر حاج مهدی رفیق دوست. از قدیم تو جریانات سیاسی میدون و بازار با هم ارتباط داشتن.

پدرم تو دسته طیب بود. بر عکس ما که خیلی کوچیک و ریزه پیزه ایم، پدرم خیلی قد بلند و رشید بود.

من خیلی بچه بودم. تو خونه ها جلسات چرخشی داشتن. روحانی می آوردن. قرآن می خوندن، بحث می کردن. منتها بعضی وقت ها که فشار طاغوت زیاد می شد، بیشتر خودشون بودن؛ بدون روحانی. خودشون کمتر از روحانی نبودن. از این کت های بلند می پوشیدن؛ مثل مداحان قدیم. آدم های متدیّنی بودن. دست به خیر داشتن. سعی می کردن تمام افرادی رو که دورو برشون هستن، از قبیل کارگر و غیره، از نظر فرهنگی و مذهبی روشون اثر بذارن، جذب شون کنن. چون تو اون طیف یه سری آدم های شرّ و شور و لات و چاقو کش و از این تیپ زیاد بودن.

روایت رحیم مخدومی از شهید حسین ایرلو
روایت رحیم مخدومی از شهید حسین ایرلو

 برگرفته از کتاب ” میدان دار ” خاطرات سردار شهید تخریبچی حسین ایرلو نوشته استاد رحیم مخدومی