روایت رحیم مخدومی از شهید حسین ایرلو (12)

روایت رحیم مخدومی از شهید حسین ایرلو

روایت رحیم مخدومی از شهید حسین ایرلو (12)

اعلامیه را خورد

اصغر و حسین می خواستن برن قم درس بخونن، من نذاشتم. رفتن جبهه. حسین می گفت: «دوست دارم یه روحانی بشم که همه رو جذب اسلام کنم. یه روحانی خوش اخلاق، خوش برخورد. یه روحانی نباشم که هر کی بـبینه بترسه، سرش رو بندازه پایـین.»

می گفت: «دین زنجیر به هم وصله. یکیش رو ول کنی، دیگه خراب می شه. خیلی هم شیرین و راحته. فقط ماها سخت گرفتیم. فقط باید از خودمون بگذریم که نمی تونیم بگذریم.

اولین کسی بود که نوار امام رو آورد خونه. ما هم نمی شناختیم. آورد ضبط کرد. گفتم: حسین این صدای کیه؟

گفت: «این خمینیه. نمی شناسین؟ یه آقایـیه تو پاریس.»

گفتم: حسین این چه کاریه می کنی؟ یه وقت ما رو نگیرن؟

گفت: «نه. چیکار داری؟»

رفته بود بازار، پول بگذاره بانک. گرفته بودنش. اعلامیه داشت. اعلامیه رو خورده بود. خودش این ها را به ما نمی گفت. دوستاش بعد از شهادت گفتن. خیلی مَرد بود؛ خیلی مرد.

اصغر هم خیلی مهربون بود. با همه؛ با خواهرها، برادرها. یک موقع می رفت خونه ی خواهرها، دست خالی نمی رفت. یک جعبه اناری، میوه ای با خودش می برد. من چی بگم؟ دیگه پیر شدم. همه چیز یادم رفته. هر چه می گذاشتم جلوشون می خوردن. نون و پنیر، نون و سبزی، نون و کاهو. اهل ایراد گرفتن نبودن.

 

برگرفته از  کتاب ” میدان دار ” خاطرات سردار شهید تخریبچی حسین ایرلو نوشته استاد رحیم مخدومی صفحه 18