روایت رحیم مخدومی از شهید حسین ایرلو (11)
لوطی
روحیه داش مشتی داشت. غالباً آدم های لوطی و برخوردار از فرهنگ میدون تره بار، تو دار و دسته ی طیب بودن. به وقتش اهل قمه و چاقو و … اون موقع اگه این جور نبودی حق و حقوقت ضایع می شد.
ولی حسین بیشتر روحیه فداکاری داشت. یعنی اگه شما بهش می گفتی بهم ظلم شده، پا می شد می اومد دنبالت که مثلاً که تا اون جایی که بتونه حقت رو بگیره. یه آقا یداللهی بود تو کوره پزخونه کار می کرد. حسین از طریق ایشون با کارگرهای اون جا آشنا شد، دید حق و حقوق اون ها رو دارن می خورن. یه مدّت شده بود مثل وکیل؛ حامی کارگرها. شکایت می نوشت، کارشون رو دنبال می کرد.
بعد از مدّتی با همین آقا یدالله یه مرغ فروشی باز کرد. این قضیه مال قبل از انقلابه. آقا یدالله پیرمرد بود. وقتی اوضاع کوره پزخونه به هم خورد، مرغ فروشی راه انداختن. مرغ فروشی های اون موقع زمین تا آسمون با الان فرق داشت، سخت تر بود. مرغ زنده رو تو مغازه می کشتن، پرهاشو می کندن. مادرم هنوز از اون بالش های پر داره.
حسین علاوه بر مرغ فروشی، بساز بفروشی، تزیـیناتی و شغل های دیگه رو هم تجربه کرد. این تجربه ها بیشتر برای دیگران بود. چون می خواست کار اونا راه بـیفته. پسر عمه م بـیکار بود، می گفت: خوب، حالا بـیا بریم کار بگیریم.»
یه مدّت کار می کردن تا مشکلش حل بشه و کارش راه بـیفته. خودش خیلی نیاز مالی نداشت. اونا بالاخره خرج زن و بچه داشتن.
وضع مالی مون حدوداً متوسط بود. این جا تقریباً همه مثل هم بودن، پولدار کسی بود که یه ماشین زیر پاش باشه. فکر نمی کنم تو کُل این خیابون ، دو نفر ماشین داشتن. اگه بود، از اون ماشینای قدیمی و قراضه بود.
برگرفته از کتاب ” میدان دار ” خاطرات سردار شهید تخریبچی حسین ایرلو نوشته استاد رحیم مخدومی صفحه 17