روایت عبد محمد علیپور از شهید بهزاد قبادی

شهید بهزاد قبادی- وابستگی به آبادان- روایت بهروز خدری از شهید بهزاد قبادی- روایت مجید کیاشمشکی از شهید بهزاد قبادی- روایت عبدالله جلالی از شهید بهزاد قبادی- روایت محمد صباغیان از شهید بهزاد قبادی- روایت احمد باوی از شهید بهزاد قبادی- روایت علی ولی زاده از شهید بهزاد قبادی

روایت عبد محمد علیپور از شهید بهزاد قبادی

آشنایی 

سال 1361 در کارخانه نساجی  که محل استقرار و آموزش واحد تخریب بود، برای اولین بار بهزاد را دیدم و شیفته او شدم. ظاهری ساده داشت اما بسیار جذاب بود. بعد از مدتی که از آشنایی ما گذشت، روز به روز بیشتر او و توانایی‌هایش را شناختم.

مأموریت‌هایی را که به او سپرده می‌شد، تا انجام نمی‌داد از پا نمی‌نشست. تمام تلاشش را برای تجهیز امکانات واحد تخریب می‌کرد. از طریق روابطی که با بازرگانان و ایرانیان خارج از کشور داشت  و با کمک نماینده‌ی آبادان در مجلس آقای رشیدیان به‌طور مثال قیچی سیم خاردار بر را از کویت برای واحد تخریب تهیه کرد.

 بسیار پرجنب و‌جوش‌و شوخ‌طبع بود. هرگز احساس خستگی نمی‌کرد. اغلب اوقات خنده‌ای زیبا روی لب‌هایش نقش بسته‌بود. آدم دلبسته به پست و مقام نبود و فقط در حال خدمت‌رسانی بود. تا زمان شهادت ازدواج نکرد. هر وقت به او می‌گفتم:«چی شد؟»

می‌گفت:«در دست اقدامه .»

راوی: عبدمحمد علی‌پور دشت بزرگ

 

برگرفته از کتاب ” انتهای معبر ” به کوشش افتخار فرج و سیده نجات حسینی صفحه 166