رادیاتور
هنوز یک مشکل باقی بود. آن هم مشکل تمام شدن آب بود. نیروهای ما در حال کمین، مدتها زیر آفتاب داغ کویر نشسته بودند و عرق ریخته بودند. حالا تشنگی به آنها فشار میآورد. آب قمقه ها مدتی پیش تمام شده بود و تمان ظرفهای آب نیز در درگیری سوراخ سوراخ شده بودند و آبشان هدر رفته بود. بعد از آن حمله و تلاش بسیار هم دیگر رمقی برای بچهها نمانده بود. خستگی و بدتر از آن تشنگی فشار میآورد.
منظره ناراحتکنندهای بود. یکی از بچه ها وقتی ظرف خالی آب را دید، به زمین نشست و گفت: «دیگر طاقت ندارم. از اینجا تا اولین آبادی هم اینقدر فاصله است که فکر نکنم بتوانم سر پا بایستم. توانم تمام شده است».
بچههای دیگر هم به دنبال قطرهای آب تمام ظرفهای سوراخ شده آب را تکان میدادند. شهید کازرونی(1) دیگر نمیتوانست ناراحتی دوستانش را تحمل کند، با صدای بلند گفت: «نگران نباشید همه چیز درست میشود».
بعد از این ماجرا بچه ها از او پرسیدند: «وقتی گفتی که نگران نباشیم، واقعاً مطمئن بودی که راه حلی هست؟»
و شهید کازرونی خندید و گفت: «هیچ راه حلی در ذهنم نبود ولی امیدم به خدا بود تا کمکم کند راه چارهای پیدا کنم».
و واقعاً هم خدا او را یاری کرد تا چاره ای بیندیشد. خودکارش را از جیبش بیرون آورد و قلم میانی اش را خارج کرد. بچه ها با تعجب پرسیدند: «توی این موقعیت چه میخواهی بنویسی؟ نکند وصیتنامه مینویسی؟»
آقای کازرونی میخندد و میگوید: «گفتم که نگران نباشید. حالا میخواهم تشنگی همه شما را رفع کنم، نگاه کنید، نگاه کنید، با این لوله خودکار!»
و بچه ها با تعجب نگاه کردند. آقای کازرونی کاپوت ماشین را بالا زد، درب رادیاتور را باز کرد و با لوله خودکار آب داخل رادیاتور را مکید و گفت: «خوب است میشود خورد. یاالله بیایید جلو شما هم امتحان کنید».
بچه ها اول با تردید جلو میروند ولی بعد با خوشحالی آب رادیاتور را مزه مزه میکنند و به این ترتیب از تشنگی نجات پیدا میکنند. هر وقت بچه ها یاد این قضیه میافتادند، میخندیدند و میگفتند: «آب رادیاتور هم بد نیست».(2)
1. سردار شهید حاج مهدی کازرونی. فرمانده طرح و عملیات لشکر 41 ثارالله.
2. روزهای سخت نبرد – ص79-80.