خاطرات شهید عبدالعلی ناظم پور (25)
کاکاعلی24
مدتی گذشت و رفتند جهرم برا مرخصی همان سال هایی بود که بازار بمب گذاری و ترور توسط منافقین خیلی داغ بود یک روز جمعه، قبل از شروع نماز، بچه های حفاظت اطلاعات، در مصلای جمعه ی جهرم به یک بسته مشکوک شدند و دیدند که توی آن بسته یک دیزی هست، یک دیزی بزرگ. مطمئن شدند که بمب است. سراغ هر که رفتند که خنثایش کند جراتش را نداشت. آن روزها متخصص بمب به این راحتی ها پیدا نمی شد بعضی ها گفتند که ” فقط میتونیم منفجرش کنیم.” خبر دادند که آقای ناظم پور از جبهه آمده. به او که اطلاع دادند مثل عقاب خودش را رساند. قبل از خنثی کردن بمب، چشم بسته از محتویات آن خبر داد:
-” تی ان تی، آهن پاره، فتیله، سیم.”
بعدش هم با آرامش عجیبی آن را خنثی کرد.