خاطرات شهید عبدالعلی ناظم پور (24)

خاطرات شهید عبدالعلی ناظم پور

خاطرات شهید عبدالعلی ناظم پور (24)

کاکاعلی23
کنار رودخانه ی نیسان حوالی امامزاده عباس زیر باران نم نم، بچه ها داشتند مین خنثی می کردند که یک دفعه صدای انفجار آمد. بچه ها خودشان را سریع رساندند. حمید اسدیان بود که پایش رفته بود روی مین واکسی. فورا برانکار آوردند و او را از میدان مین خارج کرده و تند تند خود را لب رودخانه رسانده و پریدند توی قایق. پارو که نداشتند، با دست شروع کردند به پارو زدن و حمید را به آن ور آب رساندند. آن ور آب لندرور منتظر بود. حمید را خواباندند کف لندرور و حرکت کردند. داشت مرتب از بدنش خون می رفت. چفیه ای را محکم بالای زانویش بستند و پا را بالا گرفتند تا خون کمتر از حمید برود. زیر باران نم نم، زمین خیس و لیز شده بود.
بچه ها مدام از راننده می خواستند که گاز بدهد و گاهی عصبی شده و داد می زدند. حمید اولین جهرمی بود که در تخریب مجروح می شد قبل از آن هیچ کدامشان صحنه ی مجروحیت دوستانشان را ندیده بودند و این اضطراب و دستپاچگی هم به همین خاطر بود. کاکاعلی کنار راننده نشسته بود دید که بچه ها مضطربند، با لحن آرام خودش گفت:
-ببینین بچه ها! تند رفتن برا حمید ضرر دَره زمین لیزه جاده هم خاکیه اگه اَ جاده منحرف شیم و ماشین تو گل گیر کنه حمیدم تلف میشه پس آروم باشین و بذارین راننده کار خودشو بکنه اگه می شد سریع حرکت کنی خودش سرعت می رفت و لازم به گفتن نبود.
با این حرف کاکاعلی بچه ها آرام شدند و ساعتی بعد حمید را به اورژانس رساندند.