خاطرات شهید عبدالعلی ناظم پور (20)

خاطرات شهید عبدالعلی ناظم پور

خاطرات شهید عبدالعلی ناظم پور (20)

کاکاعلی19
 پایگاه هوایی دزفول، پر بود از آدم های جورواجور با لباس های مختلف. خاکی، شخصی، پلنگی یکی پوتین پایش بود یکی کفش ورزشی، بعضی ها کفشهای تخت سبز پوشیده بودند و تعدادی هم کفش مجلسی هر کس سعی کرده بود خودش را برساند، لباس مهم نبود، مهم حضور بود. بچه های جهرم هم در گوشه ای از پایگاه شلوغ کرده بودند و سر به سر هم می گذاشتند. آن ها یک گروه بیست سی نفره بودند که اسم گروهشان را “گروه شین جیم” گذاشته بودند. شین جیم مخفف شهدای جهرم بود.
بالاخره از جلو نظام دادند و همه توی صف ردیف شدند و نشستند روی زمین، بعدش هم کار تقسیم بندی نیروها شروع شد. اول تک تیر انداز می خواستند، جهرمی ها – بیست سی نفرشان – همه با هم بلند شدند، اما از آن ها کسی را انتخاب نکردند، گفتند تیربارچی می خواهند، جهرمی ها با هم بلند شدند اما باز هم از آن ها کسی انتخاب نشد. کمک تیر بارچی آرپی جی زن کمک آرپی جی امدادگر، مخابرات هر بار که صدا می زدند جهرمی ها با هم بلند می شدند اما کسی از آنها انتخاب نمی شد.
در همین گیر و دار یک پاسدار محلی که موهای فر و پوست تیره ای داشت با لهجه ی جنوبی اش بلند داد زد:
-تخریبچی
– یکی گفت:
-چی چی چی؟
و با این که کسی نمی دانست تخریبچی یعنی چی اما باز هم سی نفرشان، با هم بلند شدند. پاسدار جنوبی آمد سراغ جهرمی ها و جواد شادمند که سنش ازهمه بیشتر بود را صدا زد و آرام یک چیزهایی به او گفت. جواد قلم و کاغذی از جیبش درآورد و آمد سمت بچه ها. همه ساکت شدند.
-سی نفر نیرو، می خوان بَرِِیْ آموزش تخریب
 هیچکس نپرسید تخریب به چه چیزی می گویند ، اولین دستی که بالا رفت، دست جوانی بود لاغر اندام و کشیده به نام عبدالعلی ناظم پور.