خاطرات شهید عبدالعلی ناظم پور (13)

خاطرات شهید عبدالعلی ناظم پور

خاطرات شهید عبدالعلی ناظم پور (13)

کاکاعلی 12
 سینما باربد جهرم فیلم های بزن بزن خوبی می گذاشت و حسین عادت کرده بود که آن ها را ببیند و خیلی دلش می خواست علی؛ این داداش کوچیکه هم بیاید و از عالم سینما لذت ببرد. چند روزی زیر پانشینی علی کرد تا بالاخره راضی شد. جمعه ها با یک بلیط می شد دو تا فیلم را دید یک فیلم ایرانی یک فیلم خارجی. فیلم خارجی کاراته ای و بزن بزن که حسین عاشقش بود. اما همان روز اول، علی شرط کرد:
-اگه می ذاری نماز ظهرمُ بخونم همرات می یام
-نمازتُ بعد از فیلمو بخون
-نه اول نمازمُ می خونم
-تا غروب وخت داری کاکا ایطوری اَفیلمو نمی رسیمَ
-پَ من نمی یام خودت برو
-اَه باشه هر چی تو بگی پس جنگی نمازتُ بخون بریم
علی نمازش را خواند و تا سینما را با هم دویدند وقتی رسیدند از شروع فیلم گذشته بود و حسین غر می زد. وسط های فیلم، حسین متوجه شد که علی سرش پایین است و فیلم را نگاه نمی کند. گفت:
-چیه چت شده؟
-هیچی
-پَ چرا فیلمُ نِگا نمی کنی؟
-آخه او زَنو روسری سرش نیس.
-خوب نباشه  بابا فیلمه
-خوب فیلم باشه گناه داره آغا گفته دیدن موی سرِ زن نا محرم حرومه
و تا آخر فیلم، هر جا زنی بدون روسری می آمد سر علی پایین بود و نگاه نمی کرد.