خاطرات سید حسن موسوی پناه (10)
یکی دیگه از خصوصیات خیلی بارز اقا سید این بود که در ایامی که می دونست قرار نیست به این زودیها عملیاتی انجام بشه با برنامه های پیاده روی و رزمهای شبانه و حتی دوهای سنگین صبحگاهی نیروها رو خسته نمی کرد و این خودش نشونه ای شده بود برای ما که هر وقت اقا سید دو سه بار پشت سر هم برنامه های پیاده روی و کوه پیمایی حالا چه شبانه و یا در روز برنامه ریزی می کرد متوجه می شدیم که عملیات باید نزدیک باشه و این خودش انگیزه ما رو دو چندان می کرد که با جدیت بیشتر تو اینکار ها شرکت کنیم و امادگی جسمانی رو برای کار های سختی که تو عملیاتها می طلبید تقویت کنیم.
سلام سید
چه می شود کرد ، هنوز که هنوزه ، تو تک فرمانده ما هستی و مثل همیشه هوای نیروهایت را داری ، هر چند که ما بعد از گذشت چندین سال از رفتنت ، غرق در دنیا زدگی و آلودگی و گناه شده ایم مثل همیشه سراغمان را گرفته ای .
از تو ممنونیم که ما را فراموش نکرده ای.از تو ممنونیم که ما را در گروهان امام حسن ع پذیرفتی ، و با ما هم سفره شدی ، چقدر ساده و بی ریا بودی ، چقدر در فرماندهی با صلابت بودی و در رفاقت با گذشت ، با تک تک نیروهایت طوری رفتار می کردی که هر کدام فکر می کردیم ، که به تو نزدیکتریم . ای قربان آن تکه کلامهایت . از سگ دله و ماست خور ، کنیز حاج باقر، شل پا کوتاه کفتنت .
از سخاوت تو هر چه بگوییم کم است، همیشه دست به جیب بودی ، یادم میاید وقتی به مرخصی شهر می رفتیم از همه مثلا بیست تومن می گرفتی ولی چند برابر آنرا خرج می کردی تا کسی متوجه نشود، سخاوت تو نه فقط مال بلکه از جانت هم بود ، در منطقه شیخ صالح، هنگام بمباران شیمیایی، ماسک را از صورت خود باز کردی و به یکی ازنیروهایت دادی. انگار از فرماندهی کردن خوشش نمی امد . دوست نداشت فرمان از جلو نظام بدهد و بیشتر اوقات معاونین خود را به صبحگاه می فرستاد.
واقعا چطور آنهمه نیروی شر و شور را کنترل می کرد، چادر فرماندهی گروهان، پر از نیرو بود، خیلی از شبها برای خواب جا کم می امد. به تک تک نیروهایش مسولیت می داد، همیشه مراقب نیروهای جوانتر بود. حتی به نظافت بچه ها توجه داشت.
پیام برادر مهدی تاری :
سلام علیکم
همواره پرسشی ذهن را با خود درگیر دارد که به راستی چه گونه می توان حق مردان بزرگ تاریخ ایران و جهان را ادا کرد و اما آ سید حسن، مردی بزرگ از بزرگ مردان تاریخ دفاع مقدس و تاریخ ایران زمین شاید بهتر باشد کمی از ویژگی های آن دلاور آرام، متین و دل گفت، گویند در هر کار و در هر زمینه ای اصل، شرط لازم است و شرط کافی مکمل آیا در زمین فداکاری، ایثار، از جان گذشتگی و جانبازی نیز چنین است؟
گویند نه اینجا، جای بزرگان است در اینجا، جای اصل و فرع جا بجا است خوب بودن، رزمنده بودن، از جان گذشتن، شرط کافی است. شرط لازم آن است که رزمنده به سازی شرط لازم آن است که روح گذشت و ایثار را بیدار نمایی، شرط لازم آن است که جان بازی را یاد دهی و آ سید حسن از بهترین الگوهای تفسیر این جایگاه بود برای همیشه او مرد بود و مرد می ساخت او رزمنده بود و رزمنده می ساخت او ایثارگر بود و ایثارگر می ساخت او تفسیر روح جانبازی بود و روح جانبازی می داد آن بزرگ مرد نفس جذب داشت، قانون جذب قانون زلال بودن است قانون جذب قانون پاک بودن است قانون جذب قانون خود بودن است
او زلال بود، پاک بود و خود بود او فرمانده بود اصل فرماندهی هم گام با پرسنل بودن است اصل فرماندهی دفاع از پرسنل است
اصل فرماندهی دل سوز پرسنل بودن است اصل فرماندهی آموزش درست است او اصل اصل بود هم گام بود، مدافع بود، دل سوز بود و آموزش بخشی از وجودش بود و اما دگر گفتنی ها
از ویژگی های فرماندهی و ریاست تیز بینی، درون بینی، نکته سنجی، شخصیت شناسی، رفتار شناسی، حاشیه نگری، کلان نگری، آینده نگری و پیش بینی است و تمام دوستان ی که با او بودند به وضوح لمس نموده اند این داشته های آن بزرگ مرد را
بدون ظاهر سازی و بدون نمایش از دیگر ویژه گی های آن دلاور پرهیز از گروه بندی و باند بازی و این داستان ها بود و به شدت با آن مخالف بود از دگر ویژه گی های آن دلاور خودی بودن با کادر گروهان بود هر گاه به سبب کاهش نیرو ها و کم شدن چادر دسته ها، کادر دسته در چادر خودش بود.
به شدت به روابط فردی برو بچز گروهان و دسته ها حواس جمع بود با توجه به سن و سال بغضی از نیروهای کم سن و سال ، آنها را به نیروهای خیلی مورد قبول خود می سپرد تا حواس شان به آنها باشد