خاطرات سید حسن موسوی پناه

خاطرات سید حسن موسوی پناه

خاطرات سید حسن موسوی پناه

قسمتی از خاطرات در رابطه فرمانده دلاور گروهان‌امام حسن.ع. آقای سید حسن موسوی پناه

آنجا اولین آشنایی ما بود با گردان تخریب لشگر محمد رسول الله (ص)،،،

تعداد نفراتی را از بین جمع اعزام شوندگان به سمتی بردند و برادری با ریشهای بلند و خنده ای بر لب آمد و گفت می خواهم شما را ببرم برای گردان تخریب،،، آری آن برادر خوشرو و زیبا چهره کسی نبود جز شهید دلاور و سرافراز گردان تخریب حاج محسن دین شعاری،،،

القصه ما را با یک ایفای نظامی بردند بیرون پادگان دو کوهه(محل گردان تخریب) دورتا دور محوطه ای رو خاکریز زده بودند و دور تا دور را چادر زده بودند، آن برادر گفت بگردان تخریب خوش آمدید،،،

داخل یکی از چادرها در ظلع جنوب شرقی محوطه گردان وارد شدیم و گرما بیداد می‌کرد، روز اول یا دوم بود که هنوز گیج و مبهوت فضای گردان بودیم که دیدم جمعی را وسط میدان جمع کرده اند و جوانی کم سن و سال با شلوار کردی کرم رنگ دارد برای این جمع صحبت می‌کند، از برو بچه های قدیمی تر سؤال کردم ایشان کی هست؟ عنوان شد فرمانده گروهان آقا سید حسن موسوی پناه (گروهان شهید حیات پور)  ،،،

واین اولین دیدار من بود که سید دلاور را از دور میدیدم و تحسین میکردم،،،

حتما می‌پرسید چرا؟

عرض کردم که بنده خدمت سربازی را بتازگی (بهمن ماه سال 61)به پایان رسانده بودم و آنجا مبنا این بود که باید یک فرمانده سن و سالی بالاتر و تجربیاتی بیشتر از نیروهای تحت امر داشته باشد، اما اینجا به چشم دیدم شهید سید حسن جوانی بود که شاید هنوز مویی پشت لب نداشت و محاسنی بر صورت،،،

جوانی 18 ساله ولی بااقتدار و همت والا،،،

صحبت‌های ایشان در آن روز را اصلا بیاد نمی‌آورم ولی می‌توان گفت در خصوص موقعیت گردان و اهمیت گردان صحبت‌های شهید بود با نیروهای تحت امرش،،،

محمد علی قنبری