خاطرات جعفر جهروتیزاده (9)
نفوذ و عملیات در عمق 250 کیلومتری خاک دشمن
جلسه فرماندهان نظامی در حال برگزاری بود. آنها در یک پستو در اتاق فرمانده استخبارات شهر درالوک تشکیل جلسه داده بودند. فرماندهان نظامی دشمن بعثی در آن جلسه با دیدن ما شوکه شدند و قدرت هر گونه اقدامی از آنان سلب شد. البته خیلی هم راحت برخورد نکردند. تحرکاتی انجام دادند اما خودشان هم میدانستند بی فایده است. وقتی دیدند علیرغم آن همه تمهیدات محافطتی، ما کنارشان هستیم،از صدای انفجارها و تیراندازیها که از ساعتی قبل نیز آغاز شده بود، خوب خبر داشتند و فهمیده بودند در چنگ ما هستند، هرچند که باورشان نمیشد، اماچاره ای جز تسلیم شدن نداشتند.
تا قبل از این وقایع آنان یقین داشتند که ساختمان استخبارات با توجه به شرایطی که داشت غیر قابل نفوذ است؛ لذا جلسه را در کمال خونسردی و ارامش برقرار کرده بودند که ما مثل اجل معلق بالای سرشان رسیدیم.
پیشتر نوشتم برایتان که ساختمان استخبارات دیوارهایی قطور داشت و در دل خانه های مسکونی ارتش عراق واقع شده بود. اضافه کنید به این همه پوشش، سلاحهای تیربار مرگباری که بالای همین ساختمان قرار داشت و هر جنبنده ای را آبکش میکرد.
همه شان را که فرماندهان رده بالا بودند به اسارت گرفتیم؛ فرمانده استخبارات شهر درالوک، فرمانده حزب بعث در شهر، و فرماندهان گردانهایی که وظیفه داشتند از پل مهم روی رودخانه زابل کویر محافظت کنند، از جمله فرماندهان دستگیر شده در این جمع بودند.
فرمانده استخبارات شهر پس از دستگیری اعتراف کرد که از احتمال انجام عملیات توسط نیروهای ایرانی با خبر بوده اما از زمان دقیق آن خبر نداشته و باور نمیکرده ما بتوانیم به داخل ساختمان نفود کنیم.
بازجوییها و تخلیه اطلاعاتشان را همان جا آغاز کردیم. بقیه اماکن را هم پاکسازی و نفرات حاضر در اتاقها را که بهت زده بودند دستگیر کردیم. جالب بود که همه دستگیرشدگان، ناباورانه به نفوذ متهورانه ما به عمق آن ساختمانها نگاه میکردند. باورشان نمیشد ما توانسته باشیم در عمق 250 کیلومتری خاک دشمن عملیات کرده و تا داخل اتاق خوابشان رفته باشیم.
خاطره ای بگویم از بعثی احمقی که در مواجهه با حضور ما خودش را به خواب زده بود و به هیچ وجه قصد برخاستن نداشت….. ادامه دارد…