خاطرات جعفر جهروتی‌زاده (5)

خاطرات جعفر جهروتی‌زاده

خاطرات جعفر جهروتی‌زاده (5)

عبور سخت از رودخانه زابل کویر و پایگاههای مخوف دشمن

در هنگام عبور از این رودخانه بایستی با بارانهای شدید موسمی و نیز هواپیماهای دشمن بعثی دست و پنجه نرم می کردیم. این رودخانه حدود 70 تا 80 متر عرض داشت و آب با سرعت در آن در جریان بود، لذا کوچکترین اشتباه باعث میشد نیروی انسانی تلف شود.

حرکت کردیم و غروب بود که رسیدیم به ابتدای شهر درالوک. سرما به شدت آزارمان میداد. یک غار در آن مکان وجود داشت. برف و باران به شکل همزمان، آن هم با شدت بر سرمان می بارید. شاید باور نکنید اگر بگویم برف و بارانی که بر سر و لباسمان میریخت به سرعت یخ میزد.

 نیروهای همراهم را فرستادم داخل غار. آتشی هم روشن کردیم تا از سرما یخ نزنیم. نفت و هیزم در کار نبود. چوبهایی که از زمین اطراف جمع شده یود یخزده و خیس بود. با هزار دردسر آتش را گیراندیم. آتش، بسیار اندک بود چون آتش گسترده، حضور ما را به اطلاع دشمن می رساند.

اینهایی را که برایتان می نویسم افسانه نیست؛ واقعیتهایی است سخت باور.

بیشتر نیروها ماندند داخل غار و من به همراه چند نفر دوباره برای شناسایی به سوی شهر درالوک حرکت کردیم. در مسیرمان میادین مین متعددی وجود داشت که قبلا شناسایی کرده بودیم. این بار میادین مین را پاکسازی کردیم و در آستانه ورود به شهر درالوک قرار داشتیم؛ شهری که گرداگردش بیش از 45 پایگاه نظامی قرار داشت و ما باید مخفیانه طوری از لابلای آن پایگاهها می گذشتیم که نیروهای دشمن مستقر در آن متوجه حضورمان نشوند…. این را هم اضافه کنید که فاصله هر پایگاه با پایگاه کناری آن چیزی در حدود 500 مار بود…. ادامه دارد…