خاطرات آزاده دلاور تخریبچی سعید نفر ( 28)

خاطرات تخریبچی سعید نفر

خاطرات آزاده دلاور تخریبچی سعید نفر ( 28)

فصل 26

مبادله اسرای مجروح

سال دوم اسارت بود که گروهی از پزشکان صلیب سرخ به همراه تعدادی از پزشکان عراقی به اردوگاه آمدند وتمامی افرادی که در جبهه مجروح شده بودند و در اردوگاه در آسایشگاه 8 تحت مداوا بودند از جمله من و مرتضی که در عملیات در کنار من و بیسیم چی بود و دیگر دوستانمان که از ناحیه پا قطع عضو بودند بنامهای مهدی آشتیانی ، عباس ذوالفقاری را در زیر سایبان انتهای اردوگاه جمع کردند. آنها اعلام کردند بنابر توافقی که با مسئولین ایرانی و عراقی انجام شده قصد دارند تا تعدادی از اسرای مجروح هر دو کشور را با هم مبادله کنند .آنها از اسرای مجروح می خواستند تا در جلوی چشم آنها راه بروند .من و مرتضی نیز در صف مجروحین جلوی چشم دکترها راه رفتیم که بنا بر تشخیص آنها مشکل پای من زیاد حاد نبود و آنها بیشتر افراد قطع عضو مجروحیت شدید مد نظرشان بود به همین خاطر مرتضی  و در لیست تعویض و مبادله قرار گرفت.

چند روز بعد این عزیزان با اسرای عراقی که وضعیتی مشابه ایشان داشتند از طریق صلیب سرخ تبادل گردیدند. یادم می آید مرتضی در هنگام خداحافظی در حالیکه اشک می ریخت رو به من کرد و گفت : سعید ، من جونم و زنده بودنم را مدیون توام ، ایکاش با هم آزاد می شدیم .حالا هم هر کاری تو ایران داری تا برات انجام بدم. من هم در حالیکه اشک در چشمانم حلقه زده بود گفتم: نه مرتضی جان کار خاصی ندارم فقط ازت می خوام اگه تونستی پیگیر قضیه سید باش‚ ببین زنده است یا اون شب عملیات شهید شده.اگر زنده بود ببین دلیل نیومدنش با نیروهای کمکی برای بردن ما از آنجا چی بوده؟ بعد در حالیکه همدیگر را در آغوش گرفتیم از هم خداحافظی کردیم و به این ترتیب مرتضی هم به همراه آشتیانی و ذوالفقاری و جمعی دیگر از اسرای مجروح آزاد شد و به ایران بازگشت.البته بعدها که آزاد شدم خود سید به دیدنم آمد و دلیل نیامدنش همراه با نیروهای کمکی برای نجات ما را ممانعت فرمانده گردان به علت آتش سنگین دشمن بیان کرد.