خاطرات آزاده دلاور تخریبچی سعید نفر ( 19)

خاطرات تخریبچی سعید نفر

خاطرات آزاده دلاور تخریبچی سعید نفر ( 19)

فصل 17
شورای فرهنگی
مدتی از تشکیل شورای فرماندهی نگذشته بود که با توجه به اوقات فراغت اسرا و از آنجا که در محیط اسارت بدترین چیز بیکاری و به دنبال آن وسوسه هاس شیطان و خناسان بود و از طرفی نیز دشمن  با تشکیل اتاق فکر ، در آن محیط  چهار دیواری از طرق مختلف مانند رادیو منافقین تلویزیون بخش فارسی عراق روزنامه هایی که روز می آوردندویا از طریق آوردن آدمهای پناهنده ،خود فروخته و معلوم الحال به اردوگاه و سخنرانیهایشان و موارد این چنینی شدیدا بر روی افکار و عقاید اسرا کار روانی میکرد،نیاز به وجود یک تشکیلات فرهنگی شدیدا احساس می شد. بنابراین  شورای فرهنگی با هماهنگی شورای فرماندهی اردوگاه متشکل از چند نفر روحانی  منجمله آقایان فخلعی ، جعفری ، جابریان ،مبهوتی ، جزمی و مفرح زاده و تنی چند از طلاب به صورت مخفیانه تشکیل شد.
به تبع آن تشکیل گروههای فرهنگی بازار تشکیل کلاسهای ،قرآن در سطح روخوانی ، تلاوت ، حفظ ، عربی در سطح مکالمه ، صرف و نحو ، تاریخ اسلام و نیز منطق و دیگر دروس رونق گرفت. به عنوان مثال هر روز بعد از آمار عصر کلاس تاریخ اسلام و روایت زندگانی امیرالمومنین حضرت علی (ع) را به صورت داستانی برای بچه های داخل آسایشگاه روایت می کردیم که افتخار روایتگری آسایشگاهی که من در آن بودم نصیب بنده شده بود و یا بعدها که از وجود نعمت رادیو برخوردار شدیم اخبار برگزیده رادیو ایران برای اسرا قرائت می شد.در کنار این کلاسها با مشارکت یکسری افراد فرهنگی از استاد دانشگاه گرفته تا معلم نهضت سواد آموزی برگزاری کلاسهای علمی از اول ابتدایی گرفته برای افراد بیسواد تا کلاسهای راهنمایی و دبیرستان و نیز آموزش زبانهای مختلف خارجی از جمله انگلیسی ، آلمانی ، فرانسه و… درون آسایشگاهها بر پا شد.
کتابهایی را هم که لازم داشتیم لیستش را یه هیئت صلیب سرخ که هر دو سه ماهی یکبار جهت سرکشی به اردوگاه می آمد میدادیم تا از طریق ایران برایمان ارسال کرده و صلیب به دستمان برساند. را هم که لازم داشتیم لیست آن را به صلیب سرخ می دادیم تا از ایران برایمان تهیه کرده و بیاورند. در مقابله با اثرات منفی ساز و آوازهای که دشمن برایمان پخش می کرد و به ناچار مجبور به تحمل آنها بودیم شبهای سه شنبه با برگزاری مخفیانه دعای توسل و پنج شنبه ها با خواندن دعای کمیل و صبحهای جمعه با تلاوت دعای روحیه بخش ندبه روزمان را شب می کردیم. از تدابیر شورای فرهنگی اردوگاه تشکیل گروههای مختلف جهت انجام کارهای فرهنگی و تبلیغاتی و علمی بود.گروه فرهنگی شامل گروه سرود و تئاتر بود که در مناسبتهای مختلف منجمله هفته دفاع مقدس و دهه فجر فعالیت می کردند که گروه های  تئاتر آسایشگاهها  تحت نظر محمد سلیمیان و گروههای سرود نیز تحت نظر علی داورزنی بودند.هر آسایشگاه برای خودش گروه تئاتر و سرود مستقل داشت و به مناسبتهای مختلف از چند روز قبل ‚ این عزیزان با افراد این گروهها بطور مخفیانه و به دور از چشم عراقی ها با گماشتن نگهبان کار کرده و برای اجرا ی درون آسایشگاه آماده شان می کردند. گروه دیگری بنام گروه صنعتی تحت نظر جمال محرر که شخص بسیار هنرمند و خوش ذوقی بود داشتیم که کار پشتیبانی و تهیه وسایل و لوازم مورد نیاز گروهها ی تئاتر و سرود را برعهده داشت.
مثلا برای تهیه رنگ ‚از گلهای درون محوطه استفاده می شد گلها را می جوشاندند و سه رنگ اصلی آبی ‚قرمز و زرد را از آنها بدست می آوردند و سپس با ترکیب آنها رنگهای دیگر را می ساختند.از این رنگها برای استفاده در نقاشی ها و کاریکاتورها و یا رنگ کردن لباسهای مورد استفاده برای تئاتر و غیره استفاده می کردیم. از آنجا که داشتن کاغذ وقلم دراردوگاه ممنوع بود به عنوان مثال برای تهیه کاغذ جهت نوشتن و نت برداری در سرکلاسهای درس مقواها را بطور مخفیانه وبا همکاری بچه های آشپزخانه از درون آشپزخانه برمی داشتند و برای ساعاتی درون آب قرار می دادند تا خیس بخورد سپس لایه لایه کرده زیر نورخورشید میگذاشتند تاخشک شود و یا برای تهیه مداد‚ چوبها را مخفیانه جایی دور از چشم نگهبانها می سوزاندند تا بصورت ذغال دربیاید و از این ذغال ها به جای مداد برای نوشتن استفاده می شد که اینکارها و خیلی کارهای ابتکاری دیگر توسط همین گروه صنعتی انجام می گرفت.
گروه دیگری بنام گروه 14 به سرپرستی محمد خیام نکویی  که از بچه های اصفهان بود داشتیم که کارشان شناسایی و رسیدگی به افراد بیمار بود. درآنجا بدلیل سو تغذیه اکثر اسرا ازبیماری سو هاضمه رنج می بردند و دراین میان تعدادی منجمله افرادمسن بودند که این بیماری در ایشان شدت بیشتری داشت .کار گروه امداد به این صورت بود که ابتدا از افراد داوطلب مقداری  شکر ‚خرما ‚ میوه و… را جمع آوری می کرد و با آن شکرها مقداری مربای پرتقال  درست می نمودند سپس  افراد بیمار و نیازمند را شناسایی کرده و در حد توان مقداری مربا و یا خرما و مواد خوراکی دیگر به آنها می رساندند.به منظور حفظ  آبروی فرد مورد نظر هم بطوریکه خود او و دیگران متوجه نشود که این خوراکیها از کجا آمده در زمانی که در آسایشگاه حضور نداشت بالای سرش گذاشته می شد.
ازهمین مقوله در جهت جذب جاسوسها هم استفاده می شد بچه ها حاضر بودند از سهمیه غذا و جیره خود بگذرند و آن را دراختیار جاسوسی که بخاطر غذای بیشتر یا یک پاکت سیگار  یا مقداری شکر یا خرما تن به این کار داده بود بگذارند ‚ به امید اینکه او از این کارش پشیمان شده و به جمع اسرا بازگردد که دربعضی مواقع این کار جواب می داد و طرف هنگامی که ایثار و از خودگذشتگی بچه ها را می دید نادم شده و دست ازخبرچینی برمی داشت.  دراینجا با افتخار این نکته را قابل ذکرمی دانم که اعلام کنم ما در پایان اسارت هیچ بیسوادی درجمع اسرا ی اردوگاه موصل 2 نداشتیم ‚ تعدادی از اسرا به یک یا دو زبان خارجی براحتی تکلم میکردند جوری که زمانیکه با صلیب سرخ به عنوان مترجم صحبت می کردند اعضای صلیب باور نمی کردند که این شخص این زبان را در اینجا فرا گرفته و می گفتند او حتما پدر یا مادری خارجی دارد که اینگونه مسلط و روان به این زبان می تواند تکلم کند. و از همه مهمتر اینکه تعداد زیادی حافظ قرآن داشتیم که همه اینها بطور کلی همانگونه که حضرت امام (ره) فرموده بودند که جنگ نعمت است‚ از نعمات جنگ بود