خاطرات آزاده دلاور تخریبچی سعید نفر ( 18)

خاطرات تخریبچی سعید نفر

خاطرات آزاده دلاور تخریبچی سعید نفر ( 18)

فصل 16

شورای فرماندهی
روزها از پی هم می گذشت و می بایست فکری به حال وضعیت آشفته و نابسامان اردوگاه می شد نباید بیشتر از این اجازه می دادیم تا دشمن از این آب گل آلود ماهی بگیرد و با جاسوس پروری این بچه ها را هر روز به اتاق شکنجه ببرد. یکی ازمزیتهای خوبی که اردوگاه ما داشت این بود که بخاطر حالت عملیات خیبر و موقعیت مکانی یگانهای عمل کننده ‚ بیشتر بچه ها  بصورت گروهی به اسارت درآمده بودند و به همین دلیل خیلی ها همدیگر را از ایران و قبل از اسارت و هنگامی که درجبهه بودند می شناختند حالا بگذریم از من و چند نفردیگر که بدلیل مامورشدن در یک یگان دیگر‚ غریب بودیم و کسی را نمی شناختیم.
از طرف دیگر  فرماندهان گروهان یا گردان و حتی تیپ در جمعشان بودند و اسرا همان روحیه تبعیت و اطاعت پذیری از فرمانده شان همانند زمانی که درجبهه بودند درمیانشان وجودداشت و خوشبختانه همگی براین عقیده بودندکه موضوع سلسله مراتب ولایت و اطاعت از امر فرمانده در محیط اسارت به مانند تبعیت در جبهه در راستای تبعیت از امر ولی فقیه است. البته افرادی هم بودند که بعدها از اردوگاههای دیگر به جمع ما اضافه شده بودند و با این موضوع مشکل داشتند چرا که تعدادی از آنها عقیده داشتند که با شروع اسارت آن زنجیره ولایت قطع شده و فرماندهان‚ دیگر بر نیروها درمحیط اسارت ولایت ندارند. ما درجواب این عده  می گفتیم عقل حکم می کند که داشتن یک تشکل واحد وتصمیم گیری شورایی بهتر از نبودن آن و رها کردن اسرا به امان خدا میباشد‚ حالا به هراسمی که می خواهد باشد. لذا قرار براین گردید تا یک شورای فرماندهی 8-7 نفره متشکل از فرماندهان تیپ ولشکرهای هراستان بصورت مخفیانه تشکیل گردد تا در جهت ایجاد اتحاد و یکپارچگی اردوگاه و اتخاذ تصمیم واحد در مورد سیاستهای خرد و کلان اردوگاه و نحوه برخورد عاقلانه باعراقیها و نیز معضل جاسوسها‚ با هماهنگی مسئول اردوگاه و مسئولین آسایشگاهها تصمیم گیری نموده و جهت اجرا ازطریق رابطین بگوش اسرا رسانده شود.
به عنوان مثال یکبار برخلاف نظر عراقیها ‚ نظرشورا بر انتخاب فرد دیگری جهت مسئول اردوگاهی بود این موضوع به بچه های اردوگاه منتقل شد . فردای آن روز هنگام آمار فرمانده اردوگاه نظر اسرای آسایشگاه 1 را پرسیده بود و همگی یکصدا یک اسم را گفته بودند بعد ازآن نوبت آسایشگاه 2شده بود و آنجا هم همگی همان اسم را صدا زده بودند.فرمانده اردوگاه به نگهبانان همراهش گفته بود: دیگرنیازی نیست از بقیه آسایشگاهها بپرسیم اینجور که مشخص است اینها قبلا خودشان مسئول اردوگاه را انتخاب کرده اند.
یکی دیگر از اقدامات اساسی شورای فرماندهی اردوگاه کاهش ارتباط نگهبانهای عراقی با اسرا بود چرا که عراقیها به طرق مختلف سعی در شناسایی و ایجاد ارتباط با یکسری افراد ضعیف النفس و در نتیجه جاسوس پروری داشتند. یکی از جاهای که دشمن اقدام به این کار می کرد فروشگاه اردوگاه و در هنگام خرید اسرا از آنجا بود. طبق قوانین ژنو به اسرا همچون سربازان که درطول خدمت سربازی ماهیانه مبلغی را به عنوان حقوق دریافت می کنند در آنجا هم  ماهیانه کوپن هایی را بجای پول به میزان 1500 فلوس عراقی یعنی یک و نیم دینار و به عبارتی 30 تومان آن زمان جهت خرید مایحتاج شخصی مثل شکر ‚قاشق ‚مسواک ‚تیغ ‚ شیر خشک و… می دادند تا ازفروشگاه کوچکی بنام حانوت که درون اردوگاه قرارداشت و دست خود عراقی ها بود می دادند.
البته بعدها صلیب سرخ به ما می گفت که  فروش یکسری از لوازم مانند مسواک و قاشق و تیغ  از جانب عراقیها خلاف قوانین بین المللی می باشد و باید این مایحتاج روز مره را بصورت رایگان در اختیار شما قرار بدهند اما عراقیها گوششان به این حرفها بدهکار نبود و کار خودشان را می کردند با تصمیم شورای فرماندهی اردوگاه قرار بر این شد که هر آسایشگاهی یک مسئول خرید انتخاب کرده و پس ازجمع آوری کوپن های خرید و نوشتن لیست مایحتاج فردی و عمومی هر آسایشگاه ، لیست های تهیه شده تمامی آسایشگاهها تحویل مسئول خرید اردوگاه که شخصی بنام ابطحی بود بشود و ایشان هم مایحتاج ماهیانه کل اردوگاه را از نگهبانی بنام مَمَد گازی مسئول عراقی فروشگاه خریداری کند. قضیه ملقب شدن مسئول فروشگاه به این اسم هم از این قرار بود که یک روز این نگهبان از دست یکی از اسرا به خاطر یک کاری  عصبانی شده و از شدت خشم و ناراحتی دست آن اسیر را گاز می گیرد و از آن به بعد او به در بین اسرای اردوگاه به مَمَد گازی مشهور شد