خاطرات آزاده دلاور تخریبچی سعید نفر ( 14)

خاطرات تخریبچی سعید نفر

خاطرات آزاده دلاور تخریبچی سعید نفر ( 14)

فصل 12
فشارروانی دشمن
دشمن دائم در حال نقشه کشیدن برای خرد کردن شخصیت و از بین بردن ایمان و اعتقادات ما بود و ما هم دائما در فکر چاره و اقدامی برای خنثی کردن ترفندهای آنها بودیم و اینگونه بود که اسرا با مقاومت خودشان در برابر دشمن هر روز حماسه ای جدید در جهت حفظ ارزشها و آرمانهایی که جان خود را برای حفظ  آن ارزشها  کف دست گرفته و در سنگر جبهه و محیط اسارت تا پای جان ایستاده بودند می آفریدند. در یکی دو سال اولیه اسارت ‚ دشمن خیلی اصرار بر قرار دادن تلویزیون در آسایشگاهها و پخش برنامه های ساز و آواز و این جور چیزها را در بین اسرا داشت و این اصرار دشمن به انجام این کار نشان از این داشت که آنها قلب اعتقادات اسرا را نشانه رفته اند.
خوب یادم هست که ماههای ابتدایی یکی دو تا تلویزیون می آوردند وافراد هر 2-3 آسایشگاه را به زور در یک آسایشگاه جهت دیدن برنامه های تلویزیون جمع می کردند. اوایل روزانه یک ساعت برنامه فارسی تلویزیون بغداد را نشان می دادند اما کم کم موضوع از این هم فراتر رفت و برنامه های رقص و آواز نیز به آن اضافه شد و عراقیها با ضرب کتک و شلاق از بچه ها می خواستند که به تلویزیون نگاه کنند .اسرا هم که به خوبی به اهداف پلید دشمن واقف بودند از همان روز اول بنای مخالفت  سفت و سخت را با این درخواست عراقیها گذاشتند بعضی ها به هیچ عنوان سرشان را بالا نمی گرفتند و به همین خاطر کتک را به جان می خریدند و بعضی دیگر هم که به ظاهر سرشان را بالا می گرفتند اما در همان حال به جای دیگری غیر ازتلویزیون نگاه می کردند.
خاطرم هست در یکی از همین برنامه ها یکی از اسرا سرش را پایین گرفته بود و تلویزیون را نگاه نمی کرد .یکی از نگهبانان به نام سبحان که درجه دار خبیثی هم بود بالا سرش آمد واصرار کرد تا او سرش را بالا گرفته و فیلم آن خواننده زن ایرانی را که درحال خواندن ترانه بود ببیند اما این عزیز اعتنایی به حرف سبحان نکرد و در جوابش گفت :ما اگه میخواستیم این چیزارو ببینیم که اصلا انقلاب نمی کردیم و الان هم اینجا نبودیم ،اگه مسلمونی باید بدونی که در قرآن اومده که نگاه به نامحرم گناهه و من برای همین نگاه نمی کنم.
نگهبان عراقی هم که ازاین حرف و مقاومت او عصبانی شده بود ظرف غذای فلزی بزرگی را که نزدیکش بود برداشت و هربار که به او می گفت سرش را بالا بگیرد و او امتناع از این کار می کرد با آن ظرف محکم به سر او می کوبید. اینکار چند مرتبه تکرارشد تا جایی که خون از سر این اسیر جاری شد اما او همچنان دربرابرخواسته دشمن مقاومت میکرد و همین ضربات  باعث شد که این عزیز دچار اختلالات مغزی بشود اما او برسر آرمانش ایستاد و دشمن را با مقاومت بر سر آرمانش مستاصل کرد. البته ناگفته نماند که بیشترمواقع خود نگهبانان عراقی آنچنان محو تماشای خوانندگان زن ایرانی می شدند که متوجه خروج مخفیانه اسرا از آنجا نمی شدند و هنگامی که فیلم تمام می شد و چراغهای آسایشگاه  را روشن می کردند می دیدند که تنها عده کمی باقی مانده اند که آنها هم سرشان پایین است بعد از مدتیعراقیها که دیدند راه به جایی نمی برند تلویزیونها را به زور داخل آسایشگاهها آوردند و با این حیله که دیدن تلویزیون اجباری نیست اما تا شب و زمان خاموشی باید روشن باشد سعی در ایجاد تفرقه بین اسرا نمودند .
جالب اینجا بود که اولین فیلمی هم که در آن روز پخش کردند فیلم سینمایی محمد رسول الله بود و پشت بند آن فیلمهای مبتذل زمان طاغوت را به نمایش گذاشتند که خوشبختانه اینبار هم با عکس العمل شدید از سوی اسرا مواجه شدند چرا که با توافق دسته جمعی تلویزیونها در همه آسایشگاهها خاموش شد. حتی در یک آسایشگاه به بهانه نظافت روز جمعه و شستو آب درون تلویزیون بسته بودند که موجب خرابی آن شد. عراقیها که دیدند ازاین طریق راه به جایی نبردند ترفند دیگری را بکاربستند .آنها آمدند و گفتند که بگذارید ما برای شما تلویزیون بیاوریم و کنترل آن را هم به دست مسئول آسایشگاه می دهیم تا هر موقع که خودتان خواستید مثلا در هنگام پخش اخبار یا کارتون آن را روشن کنید و بعد از آن خاموش کنید‚ اما ما که می دانستیم با آمدن تلویزیون به داخل آسایشگاهها ممکن است بنای اختلاف بین یکسری از اسرا گذاشته شود باز هم مخالفت کردیم.
بعد از جنگ و گریز فراوان بلاخره دشمن متقاعد شد که از طریق تلویزیون کاری از پیش نمی برد و دستور جمع آوری تلویزیونها صادر شد. نمیدانید که اسرا با چه شور و شوقی در عرض چند دقیقه تمام تلویزیونها را جلوی درب خروجی اردوگاه بردند و تحویل دادند برعکس روز اول که برای تحویل گرفتن تلویزیون کسی حاضر به همکاری نبود واین موضوع موجب شگفتی عراقیها شده بود. از دیگر اقدامات دشمن جهت سست نمودن اعتقادات و روحیه اعتمادشان نسبت به حضرت امام ( ره ) به بهانه های مختلف سعی می کردند تا اسرا را وادار به دشنام دادن به حضرت امام (ره) و دیگر مسئولی نظام مقدس جمهوری اسلامی نمایند .بارها اتفاق افتاده بود که یک گروهی را در یک گوشه آسایشگاه جمع کرده و به یک بهانه واهی کتک میزدند و می گفتند یا باید دشنام بدهید و یا اینکه با کابل سیاه و کبودتان می کنیم.درخیلی از مواقع بچه ها هم با زرنگی خاصی که هم دشنام نداده باشند و هم کتک نخورده باشند تقیه کرده و خودشان را خلاص می کردند. مثلا عراقیها می گفتند باید با صدای بلند شعار بدهید: خمینی کفش و خمینی دجال. کلمه کفش و یا دجال در زبان عربی توهین و دشنام است ولی بچه ها یک صدا فریاد میزدند: خمینی نبش و یا خمینی نجار. عراقیها هم که تصور می کردند حرفشان را به کرسی نشانده اند با لبخند غرور آمیزی آسایشگاه را ترک می کردند و بعد از آن بود که بمب خنده در بین اسرا از شدت حماقت دشمن می ترکید.
در خصوص ساختار اردوگاهی هم اینچنین بود که هر اردوگاه یک مسئول اردوگاه ایرانی داشت که معمولا از سوی خود اسرا انتخاب می شد مگر در اردوگاهی که وضعیت نابسامانی داشت و خود عراقیها مسئول اردوگاه یا آسایشگاه انتخاب کرده و به اسرا تحمیل میکردند. در اردوگاه موصل 2 یا همان اردوگاه اسرای خیبر در اوایل کار فرد جاسوسی از سوی عراقیها به عنوان مسئول اردوگاه انتخاب شده بود که پس از چندی با اعتراض و همکاری نکردن اسرا با وی دشمن مجبور شد تا شخص دیگری را به نام نصراله عسگری که اتفاقا درجه دار ارتش و انسان بسیار شریف و خوبی بود را به عنوان مسئول اردوگاه بگمارند.
مسئول اردوگاه‚ رابط بین اسرا و عراقیها محسوب می شد و از یکسو دستورات و خواسته های عراقیها را به اسرا ابلاغ می کرد و از سوی دیگر خواسته ها و نیازهای مورد احتیاج اسرا را به گوش عراقیها می رساند. آقای عسگری چون زبان نظامی را خوب میدانست توانست تا حدودی اختیاراتی از فرمانده اردوگاه بگیرد منجمله اینکه قرر شد تا مسئول اردوگاه مستقیما و بدون واسطه سربازهامطالبش را بگوش فرمانده عراقی برساند و یا اینکه مسئولیت توزیع غذا را خود شخصا بر عهده گرفت که با نظم بخشی به این قسمت کار راحتی زیادی برای مسئولین آشپزخانه بوجود آمد.
بعد از ایشان هم افرادی همچون علی احمدی و یا محمود پهلوان مقدم و علی اجاغی عهده دار این مسئولیت بودند که آنها هم به نحو شایسته به اسرا خدمت رسانی کردند. هر آسایشگاهی هم یک مسئول آسایشگاه داشت که در اوایل اسارت بخاطر منسجم نبودن آنچنانی اسرا ‚ عراقیها در بعضی موارد دخالت میکردند و شخص مورد نظرشان را بعنوان مسئول آسایشگاه تحمیل میکردند اما در ادامه با تمهیداتی که بکار بسته شد که درجایش توضیح خواهم داد کار بگونه ای شد که مسئولین آسایشگاه هم بنا به خواست اسرا انتخاب می شدند که این مسئولین آسایشگاه در واقع مسئول نظم و انضباط آسایشگاه و رابط بین اسرا و مسئول اردوگاه بودند.