خاطرات آزاده دلاور تخریبچی سعید نفر(39)
فصل 37
خبری تلخ ترازتلخ
ما در طول زمان اسارت وقایع تلخ و شیرین بسیاری را تجربه کردیم که البته بیشتر آنها تلخ بود اما تلخ ترین خاطرهای که هیچگاه از ذهن من پاک نمی شود برمی گردد به سال 68 و آن چیزی نیست جزشنیدن خبر رحلت حضرت امام (ره) . اگر اشتباه نکنم تقریبا اواسط خردادماه بود که رادیو منافقین از عمل قلب حضرت امام خبر داد و فردای آن روز به نقل از منابع ایرانی اعلام کرد که حال امام خوب است. فردا شب یعنی شب 13 خرداد دوباره اعلام کرد که حال امام وخیم گزارش شده است. نمی دانید اسرا با شنیدن این خبر چه حالی داشتند واقعا مثل مرغ سر کنده بال بال می زدند و آرام و قرار نداشتند. قرار شد آن شب در همه آسایشگاهها دعای توسل برگزار شود و همه برای سلامتی و شفای حضرت امام آن محبوب قلبها دست به دعا بردارند .تا صبح بچه ها همگی بیداربودند و به نماز و دعا برای سلامتی امام مشغول بودند.روز 14 خرداد ما متوجه وضعیت غیر عادی در اردوگاه شدیم بعد از آمار صبح هیچ خبری از نگهبان های داخل اردوگاه نبود .برخلاف هر روز که برنامه های رادیو بغدادگوش ما را کر می کرد در آن روز رادیو خاموش بود و هیچ روزنامه ایی برای ما نیاوردند.
همه ما دلشوره داشتیم و همه چیز خبر از اتفاق بدی می داد اما درست نمی دانستیم چه خبر است و چه خاکی برسرمان شده است .نمی دانستیم که رهبرمان آن پیر و مرادمان را از دست داده ایم و حسرت دیدار پس از آزادی بر دلمان باید بماند .عصر همان روز فرمانده اردوگاه آمده بود و از نگهبانان وضعیت اردوگاه را سوال کرده بود و پرسیده بود :آیا اسرا از فوت رهبرشون خبر دارن؟ آنها در جواب گفته بودند: خیر قربان چونکه شما حضور نداشتید و ما می ترسیدیم که اسرا با شنیدن این خبر شورش کنن هنوز به اونا خبر ندادیم. فرمانده عراقی دستور داده بود که با تشدید اقدامات امنیتی این خبر ‚ ابتدا به اطلاع مسئول اردوگاه رسانده شود و از طریق او بقیه اسرا خبر دار شوند.ما یک مرتبه دیدیم که نگهبانان مسلح طبقه فوقانی اردوگاه و تیربارهایشان دوبرابر شدند و مسئول اردوگاه علی احمدی پس از ملاقات با فرمانده اردوگاه با قیافه محزون و ناراحت وارد اردوگاه شد و مستقیم به اتاقش رفت. چند دقیقه بعد او مسئولین آسایشگاهها را به اتاقش فرا خواند ‚ دلمان مثل سیر و سرکه می جوشید حدسهایی زده بودیم اما دلمان نمی خواست اصلا بهش فکر کنیم. بعداز چند ثانیه صدای شیون و گریه از درون اتاق مسئول اردوگاه به گوش رسید و متعاقب آن مسئولین آسایشگاه گریان و بر سر زنان در حالیکه حامل بدترین خبری که می توانستند به ما بدهند بودند از آنجا خارج شدند.بله شده بود آنچه نباید می شد امام آن محبوب و مراد ما ازمیان ما پر کشیده و به ملکوت اعلی پیوسته بود .
بچه ها اکثرا پس از شنیدن این خبر غش کرده و از هوش می رفتند جلوی در درمانگاه اردوگاه راه و روز نبود.عده ای زیرسرم رفته بودند هر جا را که می دیدی صدای ناله وشیون بگوش می رسید انگار خاک مرگ در اردوگاه پاشیده بودند هیچکس در حال خودش نبود‚ یکی را می دیدی که در لاک خودشان فرو رفته و دیگری به نقطه ای خیره شده بود.نزدیک آمار عصر بود و باید آماده آمار می شدیم .با بچه ها صحبت کردیم که درست است عزادار هستیم اما دشمن نباید اشک ما را ببیند چرا که این یعنی پیروزی برای دشمن .هرچند که خیلی دشوار بود اما باید هر جورکه شده در وقت آمار طاقت می آوردیم و گریه نمی کردیم. سوت آمار زده شد و عراقیها برای آمار گرفتن آمدند تمام اسرا بغض کرده بودند بغضی که راه نفس را بسته بود و داشت خفه مان می کرد اما بحمدالله دلاور مردان رزمنده دیروز و شیرمردان آزاده امروز حسرت دیدن اشک را بر دل دشمن گذاشتند .وقتی که آمار تمام شد و در آسایشگاه بسته شد ناگهان بغض اسرا ترکید صدای شیون و زاری بود که به همراه صوت قرآنی که عراقیها گذاشته بودند در آسایشگاهها پیچیده بود.
دلها بد جوری شکسته بود و حال عجیبی داشتیم .باورمان نمی شد که امام رحلت کرده باشد .فردای آن روز که روزنامه عراقی را برایمان آوردند عکسی در صفحه اول آن از تشییع پیکر آن بزرگ مرد انداخته بود و با تیتر درشت نوشته بود : مات خمینی . یعنی خمینی فوت کرد. حوالی ظهر بود که فرمانده اردوگاه به جمع اسرا آمد و در حالیکه رحلت حضرت امام را به ما تسلیت می گفت اظهار کرد:رهبر شما انسان بزرگی بود و من برای او احترام زیادی قائلم و میدانم که شما نیز خیلی به او علاقه داشتید و مرگ رهبرتان برایتان بسیار سخت است اما از شما میخواهم که آرامش خودتان را حفظ کرده و به مقررات اردوگاه احترام بگذارید. من می دانم که الان خیلی ناراحت هستید به همین خاطر به نگهبان ها سپرده ام که زیاد به شما سخت نگیرند و در این چند روز کاری به شما نداشته باشند اما از شما توقع دارم که خودتان هم مراعات شرایط را بکنید.این حرفهای فرمانده اردوگاه ‚ نشان از عظمت و ابهت حضرت امام حتی در چشم دشمنان داشت.
مسئول اردوگاه ازفرصت پیش آمده استفاده کرده و از فرمانده عراقی درخواست کرد تا اجازه دهد مراسم بزرگداشتی برای حضرت امام (ره) در سطح اردوگاه به مدت یک هفته برگزار شود که او هم به شرط اینکه در این مراسم ها فقط قرآن تلاوت شود با این درخواست موافقت کرد.در یکی از همین روزها که بچه ها در آسایشگاهی جهت بزرگداشت حضرت امام جمع شده بودند و قاری عزیز و خوش صدای اردوگاه برادر تقی فخلعی که از بر و بچه های مشهد بود با آن صوت زیبا و دلنشین به سبک استاد منشاوی قرآن را تلاوت نمود و پس از او یکی دیگر از قاریان خوش صوت بنام حسین معینی مشغول تلاوت به سبک عبدالباسط بود که بناگاه فرمانده عراقی اردوگاه جهت ابراز همدردی و ادای فاتحه وارد آنجا شد و در گوشه ای از آسایشگاه نشست. بخاطر اینکه حسین شناسایی نشود سریعا قاری دیگری به جای ایشان تلاوت قران را ادامه داد چرا که اینها سرمایه های معنوی و فرهنگی اردوگاه بودند و هر بار که یکی از این دو تن در جمع قرآن تلاوت می کردند از شدت شعف و لذت معنوی روحمان پر می کشید.
دراین موقع یکی از اسرا با صدای بلند گفت : جهت شادی روح حضرت امام فاتحه مع الصلوات و سرگرد عراقی هم همراه اسرا مشغول خواندن فاتحه شد.فرمانده اردوگاه که متوجه تغییر صدای قاری شده بود به مسئول اردوگاه گفت:شخص قبلی که تلاوت قرآن می کرد چه صدای خوبی داشت بگید اون بخونه میخوام که بازم صداش رو بشنوم. مسئول اردوگاه در جواب گفته بود :قربان این همون قاریه که داشت تلاوت میکرد و از اول هم همین بود .سرگرد عراقی در حالیکه لبخندی بر لب داشت گفته بود: به شما حق می دم که نگران باشید شاید اگه منم جای شما بودم همین کار رو می کردم به هرحال اون شخص قبلی خیلی صدای قشنگی داشت .در سال 68 درست یک سال بعد از رحلت حضرت امام (ره) و انتخاب حضرت آیت الله خامنه ای به عنوان رهبر انقلاب یکی از اسرا نامه ای را در لفافه خطاب به ایشان نوشته بود که خوشبختانه به دست ایشان رسیده بود . مقام معظم رهبری در جواب ‚نامه ای خطاب به همه اسرای عملیات خیبر نوشته بودند که در آنجا به دستمان رسید.
متن نامه حضرت آقا به این شرح بود : فرزند عزیزم نامه ات مژده بخش و تسلی بخش بود‚ آن را با تشکر و خرسندی زیارت کردم امیدوارم دیدار خود شما هم در آینده ای نه چندان دور نصیب شود.شما سرافرازید بر مجاهدت و صبر و ما سر افرازیم به داشتن شما ‚ توفیق و دستیابی به رضای الهی و عزت و کرامت دنیا و آخرت در سایه همین صبر و استقامت است. من آینده را روشن و مطلوب ومشمول تفضلات الهی می بینم و خدا با ماست و شما نور چشم مایید ‚ آن فقدان بزرگ سخت بود ولی همه داغداران صبر کردند و مستوجب اجر خدا شدند ‚ مجددا از نامه شما خرسندی و تشکرم را عرض می کنم و به همه دوستان و عزیزان سلام می رسانم . والسلام