خاطرات آزاده دلاور تخریبچی سعید نفر(37)

خاطرات آزاده دلاور تخریبچی سعید نفر

خاطرات آزاده دلاور تخریبچی سعید نفر(37)

فصل35

مسابقه فوتبال

یادم می آید بعد از پایان جنگ و اعلام آتش بس بین دو کشور ایران و عراق قرار بر این شد که بین تیم های ملی فوتبال این دو کشور یک بازی دوستانه برگزار شود .البته بگذریم از ناراحتی شدید اسرا بخاطر انجام این بازی ، چرا که ما پیش خود می گفتیم چگونه ممکن است درحالیکه ما هنوز در دست دشمن اسیریم و آنها همچنان به اذیت و آزار ما مشغولند دو کشور بازی دوستانه فوتبال برگزار کنند؟ بگذریم عراقیها همین موضوع را بهانه قرارداده بودند و اصرار براین داشتند تا برای هر آسایشگاهی یک تلویزیون بیاورند تا اسرا هم این مسابقه را ببینند ومی گفتند: بزارید تلویزیونها رو بیاریم قول می دیم که بعد از تموم شدن مسابقه آنها رو ببریم. اما این بار هم آنها با مخالفت شدید اسرا مواجه شدند و به در بسته خوردند. فردای روز مسابقه یکی از نگهبانان آمده بود و با آب و تاب فراوان راجع به مسابقه فوتبال دیروز صحبت می کرد و می گفت :حیف شد مسابقه فوتبال رو ندیدید از دستتون رفت ‚ بازی خیلی خوبی بود .حقیقتش با دیدن کارهای بازیکنان ایرانی ‚ من به ایرانی بودن شماها شک کردم چرا که وسط مسابقه توپ زیر پای بازیکن ایرانی بود و به راحتی می تونست گل بزنه اما تا دید بازیکن عراقی روی زمین افتاده ومصدوم شده توپ رو رها کرد و گل نزد.اونا کجا و شماها کجا ؟ اگه اون فوتبالیستها ایرانی هستن پس شماها کی هستید؟ اونا انسان بودن نه شماها .یکی از بچه های عرب زبان به نام عیسی عامری که درآنجا حاضر بود در جواب نگهبان عراقی گفت: ببخشید قربان حق با شماست ‚ به خدا ما هم اولش مثل اونا بودیم اما چون چندساله که باشماها زندگی کردیم اینجوری شدیم بچه ها که از شدت خنده نمی توانستند جلوی خودشان را بگیرند همگی با صدای بلند خندیدند .نگهبان عراقی که انتظار شنیدن چنین جوابی را درجمع اسرا نداشت درحالیکه از فرط عصبانیت قرمز شده بود با گفتن چند ناسزا در زیر لب آسایشگاه را ترک کرد و دوباره صدای خنده اسرا بود که در فضای آسایشگاه پیچید.