بیست و ششمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید صابر خسروی گرامی باد
بیست و ششمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید صابر خسروی گرامی باد
واگویههای عروج ملکوتی سردار
حمیدرضا عسگری مورودی
سه شنبه ۲۷ مهر ۱۴۰۰
تو که رفتی، من بارِ همه خاطره ها بر دوش، کوچه به کوچه رد پایت را زمزمه کردم و در حوالی زخم هایی کهنه، یادت را بر شانه های باد آویختم تا در کوران سکّه و ضرب، تو هم رونق بازاری باشی که برای سرگرمی مردمان عصر دیجیتال و وبال، گل های مصنوعی در آن عرضه میکنند! آه! ای دریغ و ای دریغ! که آن شب های بدون بازگشت، افسانه ای بیش نبود؛ این را تو خود میگفتی، وقتی به جای لالایی مادر، گلوله ،ساز جدایی می نواخت! حالا من و این همه فاصله! من و دشت های بی کسی! من و یک بیابان غزل تنهایی! من و نگاه های پدر و مادری که همه خاطره هایشان، در آینه عکس به جامانده از تو، فرو می شکند و قصیده
می شود. میدانم که باید می ماندم تا آن فصل های شکوفه باران را کوچه به کوچه مویه کنم و در خویش شکسته، فریاد برآورم؛« ای مادران شهید! دلتنگی تان مباد! آنان در ختانند، بارانند، آنان، نیلوفرانی اند که از حمایت دستان خدا برخورداند! آنان در همیشه ای از بهار ایستاده اند! بی مرگ!»
هنوز پس از سال ها طعم آفتاب داری و من در گلگشتی از خاطره ها تو را مرور می کنم! ای کاش دوباره باران بود و قِصه های تو در رطوبت مطبوع سنگر! ای کاش هوای بارانی آن روزها در تقویم زمان ما حسّ می شد و من دوباره مقیم گریه های تو میشدم. ای کاش! ای کاش…! در شگفتم تو در این همه بی نشانی، ساکن بهار در مجاورت درختان شده ای، با خانه ای رو به آفتاب و ما درماندگان کاخ های شُهرت، تصویر بلند پاییز را در قاب سرگرمی ها به تماشا نشسته ایم و به سنفونی برگ ریز خزان دلخوشیم!
ای عابر نورانی خیابان های «عندربهم یرزقون»، پس از سال ها بی خبری به دیدارت آمدم؛ دست، بیاراده بر سنگ مزارت فروچکید و زبانم در کامِ عادت چرخید تا زمزمه کند: بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین… ،خدایا کدام بی معرفتی بالاتر از این است که برای متنعمان مائده حق که خود بشارت« لمن یقتل» داد، فاتحه خواند! در این فَوَران بغض و در روزگاران رفاقت آدم و آهن ، من دخیل نگاه ابری تو می شوم که هیچگاه کهنگی ندارد! و در گریز و گزیر از عقل معاش اندیش، راهی خانه ای هستم که اهالی اش، عصای زمانه کهولت را پیشکش شفاعت در روز حشر کرده اند.آه ! همه حجم زندگی کوتاه، اما پُر بار تو، رؤیای یک شبه ای بود که بر مژگان مادر نشست، اما از آن روز این خانه و این کاشانه، بوی پونه و اقاقی دارد و باغچه ای که از حسّ بودن تو لبریز است! بگذار من این دفتر را به پایان ببرم و قافیه های ناموزون شعرم را بر طاقچه حسرت و آه بگذارم که تو قصیده ای هستی که انتها نداری!
تو خود می دانی که این قلم و این شعر و این دل، در برابر آن قامت آسمانی، کودکانی بیش نیستند که همه بزرگی شان را در کوچه های تنگ و باریک می جویند !
اما بگذار این واگویه هم با نام آفتابی تو، آغازی بر همه بی انتهایی ات باشد.
زندگینامه شهید رشید سپاه
چکیده ای از زندگینامه شهید صابر خسروی سردار رشید سپاه اسلام، فرمانده تخریب تیپ یکم امام حسن(ع) در پی می آید.
سخن از سرداری است رشید و دلاور، جوانمردی ایثارگر و بنده ای از بندگان مخلص که جز به رضایت حق نیندیشید و سرانجام در کوران سخت امتحان الهی، جرعه نوش شهادت در شب های بلند مقاومت و ایثار شد و چنان در آسمان عشق بال گشود که گذر زمان، زخم فراقش را در دل های شیفتگانش افروخته تر می کند…
شهید «صابر خسروی» در تیرماه سال ۱۳۴۱ در شهرستان داراب استان فارس چشم به جهان گشود. چه تاریخ مبارکی! در همان سال ها که امام(ره) آنان را سرباز جانباز خویش خواند و فرمودند:«یارانم در گهواره ها هستند». او که در خانواده ای مذهبی و متدین متولد شد، در بدو تولد نوای اذان و اقامه در گوش راست و چپ او سردادند و همین طنین ملکوتی بود که تا آخرین لحظات در روح و وجود او تاثیر گذاشت و آن عزیز را به یک انسان کامل مبدل کرد.
این شهید بزرگوار دوران تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را در مدارس قادرآباد گذراند. مقطع راهنمایی آن شهید عزیز مصادف با شعله ور شدن آتش مبارزات ملت بزرگ ایران علیه نظام شاهنشایی بود و او هم به همراه شماری از جوانان و نوجوانان منطقه، درکنار روحانیت متعهد در مسجد صاحب الزمان(عج) قادرآباد به فعالیت های انقلابی و اسلامی همت گماشت. شهید خسروی پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و همزمان با فرمان تاریخی حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر تشکیل بسیج مستضعفین ، به عضویت این نهاد مردمی درآمد و جزو نخستین افرادی بود که در منطقه قادرآباد به راه اندازی و سازماندهی نیروهای بسیجی اقدام کرد. شهید خسروی با شروع جنگ تحمیلی ، به صف سبزپوشان سپاه توحید پیوست و از همان آغاز تهاجم گسترده ارتش بعث به میهن اسلامی، با حضور در مناطق عملیاتی، شجاعانه به دفاع از دین و آیین خود پرداخت. آن شهید عزیز علاوه بر حضور موثر در مرزهای جنوب و غرب و پاسداری از کیان انقلاب و اسلام، در جبهه داخلی و در شرایطی که منافقین کوردل در منطق سیاه خود به اقدامات خرابکارانه روی آورده بودند، نقش فعالی در کشف خانه های تیمی آنان داشت و چند مرحله هم مورد تهدید جدی منافقین قرار گرفت.
شهید خسروی الگویی عملی و مثال زدنی از اخلاق و ایمان خالص بود که به همین دلیل بسیاری از جوانان شیفته شخصیت عالی او شده بودند و با الگو قراردادن آن شهید عزیز و تاسی از منش و روش ستودنی آن چهره الهی، در مسیر دفاع از کشور و انقلاب قرار گرفتند و در زمره رزمندگان فداکار جبهه ها درآمدند.
یکی از افتخارات این شهید سرافراز که همواره از آن به عنوان یکی از فرازهای ممتاز عمر خویش یاد می کرد، ماموریت شش ماهه به بیت حضرت امام(ره) برای نگهبانی و حفاظت بود که در این مدت آنچنان جذب فضای معنوی بیت شده بود که کمتر به مرخصی می رفت.
شهید خسروی همواره دوستان و آشنایان را به پیروی محض از ولایت فقیه فرا می خواند و عشق وعلاقه ای خاص به حضرت امام (ره) و رهبر معظم انقلاب داشت و خود را سرباز مقام ولایت می دانست.
آن شهید عزیز به لحاظ اخلاقی، یک نمونه و الگوی عینی بود. گشاده رویی، عطوفت و مهربانی و صبر و حوصله ای که در مسائل مختلف از خود نشان می داد و مهم تر از همه، اخلاص در عمل و تواضع و فروتنی او بود که حتی در مواجهه با کوچکترها کاملاً نمود داشت.
شهید خسروی به نماز اول وقت ، دعا ، نیایش و عبادت بدون ریا اهمیت فراوانی قائل بود و همین ویژگی ها زمینه عروج ملکوتی اش را فراهم کرد. پاسدار جان برکف اسلام، پس از پنج سال حضورعاشقانه در جبهه های نور علیه ظلمت و شرکت در ۱۰ عملیات مهم و سرنوشت ساز در طول جنگ تحمیلی در رده های مختلف فرماندهی از جمله مسئولیت تخریب تیپ یکم امام حسن(ع) از لشکر ۱۹ فجر، سرانجام روح بیقرارش که در آتش وصال دوست پیوسته در سوز و گُداز بود، ، در ۲۸ مهر ماه ۷۴ با انفجار مین ضد نفر در منطقه سردشت، آرام گرفت و در آسمان سرخ شهادت جاودانه شد.
گُزیده ای از وصیت نامه شهید
بار خدایا، پروردگارا، ای آن که تمام هستی وجودم در دست توست، هم بخشنده هستی و به بندگان خویش ، مهربان و هم به کارهایی که می کنند، آگاهی.
خدایا از تو می خواهم که مرا ببخشی و آن چنان نیروی ایمان به من عنایت کنی تا بتوانم از این امتحان الهی که هر بار به نوعی بندگان خود را امتحان می کنی، سربلند بیرون بیایم و با نثار خون خود، درخت تنومند انقلاب اسلامی را آبیاری کنم.
بار خدایا، از تو می خواهم آن چنان نیروی ایمان، تقوا، صبر و شکیبایی به من عنایت کنی که بتوانم دور از دیار خود از این سرزمین اسلامی که به حق، سرزمین امام زمان(عج) است، دفاع کنم.
کلام من این است که اگر وحدت و یکپارچگی شما امت شهیدپرور و ایثارگر نبود، انقلاب اسلامی به پیروزی نمی رسید. سعی کنید کارتان برای خدا باشد ، خدای ناکرده برای مقام یا غیر خدا و یا این که قوم و خویش گرایی نباشد. همان طور که امام عزیزمان فرمودند؛ پا روی خون شهدا نگذارید و تمام کارهایتان برای رضای خدا باشد.
ای پدر و مادر مهربانم! مرا حلال کنید، شما برایم خیلی زحمت کشیده اید و من در برابر زحمات شما هیچ کاری که بتواند جبران زحمات شما باشد، نکرده ام. حق پدر و مادر نسبت به فرزند خیلی زیاد است، شما را به خدا ، به بزرگی خودتان مرا حلال کنید. می دانم مرگ فرزند برای شما خیلی سخت است، اما شهادت فرزندتان در راه خدا باعث افتخار شماست.
همیشه به یاد امام حسین(ع) گریه کنید که در روز عاشورا تمام یارانش بر روی زمین افتاده بودند و امام(ع) یکّه و تنها در میان انبوهی از دشمنان دین خدا، ندای «هل من ناصر ینصرنی» اش بلند بود و کسی نبود به او لبیک بگوید.
شما ای برادرانم! در یاری اسلام هیچ کوتاهی نکنید و کارهایتان برای رضای خدا باشد و به دستورات رهبر عمل کنید.
شما ای خواهرانم! حجاب خود را حفظ کنید که همین حفظ حجاب شما مشتی محکم بر دهان آمریکا و دیگر ابرقدرت ها و ایادیشان است.
اما تو ای همسر مهربانم! شما را به خدا قسم می دهم مرا حلال کنید. از شما می خواهم در تربیت فرزندانم بکوشید تا انشاءالله در آینده از سربازان امام زمان(عج) و در رکاب آن حضرت قدم بردارند.


