بیست وششمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید محمود غلامی گرامی باد
بیست وششمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید محمود غلامی گرامی باد
محمود غلامی فتلکی در سال 1346 در نجف آباد اصفهان بدنیا آمد و ایام کودکی را در کانون پرمهر خانواده گذراند. 2سال و نیمه بود که مسجد محلشان را می ساختند و از همان ابتدا با مسجد و مجالس مذهبی آشنا شد.با شروع اولین روز پاییز 7سالگی اش او نیز دانش آموز کلاس اول شد. در طول تحصیل نیزبچه قانعی بود .شور و شوق اوایل انقلاب او راهم بی نصیب نگذاشت اوایل سال 60 بود که منافقین با ترور شخصیتها شعارهایی بر در و دیوار شهر علیه نظام و مسئولین می نوشتند و محمود همراه دوستانش با تهیه رنگ و قلم مو شعارها را پاک می کردند و به جای آنها شعارهای مناسب می نوشتند.
غلامی نیز مثل همه دانش آموزان مشتاق حضور در جبهه ها درس را رها کرد و با عضویت در بسیج مسجد، سنگر جبهه را انتخاب کرد وبا تغییر سال تولدش در عملیات والفجر مقدماتی حضور پیدا کردو داوطلبانه به گروه تخریب پیوست و بعد در والفجر3و 4شرکت کرد . در دی ماه 1362 عضو رسمی سپاه شد و در خیبر و بدر نیز صفحات تاریخ رزم را ورق زد .محمود در سال1364 دوره مربیگری تخریب را آموزش دید و با حضور در عملیاتهای والفجر8 ،کربلای5،8 ونصر7و بیت المقدس2 ،4 ،7 و غدیر همچنان در بزم رزم عاشقانه جبهه ها میهمان بود که در همین دوران از ناحیه کتف و دست مجروح و جانباز شد . هربار كه مجروح مي شد طوري رفتار مي كرد كه خانواده اش اصلا نفهمند كجاي بدنش زخمي شده.در طی این مدت حتی اسیر شدن برادرش مانع حضور او نشد ولی دست تقدیر با پایان جنگ او را نیز عازم شهر کرد و او میدان حضور دیگری را انتخاب کرد.
محمود غلامی با تشکیل خانواده همچنان اهدافش را دنبال می کرد حتی در خواستگاري گفته بود:من تخريبچي هستم وهرآني كه جنگ بشود وجبهه نياز داشته باشد من هميشه درخدمت هستم .
درس ودفتر وكتابي راكه رها كرده بود،بعداز جنگ ،دوباره به سراغش رفت وبااراده محكم ، شروع به خواندن كرد. آن زمان دخترش خردسال بود ولي بااين وجود در همان فضاي كوچك خانه توانست هفت سال تحصيلي را در مدت سه سال طي كند وديپلم خود رابگيرد.
وقتی مقام معظم رهبری بحث امر به معروف و نهی از منکر را مطرح کردند،محمود خیلی تقید داشت که حتما” باید به آن عمل کند. او همیشه حاظر برای حضور در جبهه بود. مشهد که رفته بودند نذر کرد در جمع رزمندگان اسلام در بوسنی به مقابله با متجاوز بپردازند ولی اعلام شد کسی اعزام نمی شود.و دست تقدیر او را به جبههء تفحص اعزام کرد .آخرين باري كه مي خواست براي تفحص برود، به منزل يكي از شهداي مفقود محل رفت وگفت: من تاپسرتان محرم رابرنگردانم برنمي گردم…
گمنام ها بررمل هاي فكه آرميده بودن ومنتظر جستجوگران نور-.محمود وسعيد شاهدی- قدم بر مي داشتند كه به استقبال شهدا بروند ولي گويا دست تقدیر ، بدرقه زمان 2/10/74 را برای پرواز رقم زد.وقبر شهید تفحص محمود غلامی در قطعه 29 ردیف14 شماره7 بالای مزار شهید شاهدی سنگ نشانی برای جستجوگران شهدا شد.
این سطر جاده ها که به صحرا نوشته اند یاران رفته با قلم پا نوشته اند
لوح مزارها همه سربسته نامه هاست کز آخرت به مردم دنیا نوشته اند
اولین عملیات جنگی و آخرین عملیات تفحصش در «فکه» بود
بار اول که برای ثبت نام اعزام به جبهه مراجعه کردیم به خاطر جثه کوچکمان ردمان کردند. دوبار دیگر هم رفتیم ولی نشد. دفعه بعد، مرا که کمی قدم بلندتر بود پذیرفتند و به محمود گفتند شما کوچکی. ما را به ستون نشاندند. برگشتم پشت سرم را نگاه کردم، محمود ایستاده بود و گریه می کرد. در ثبت نام بعدی او چند دست لباس و اورکت پوشید تا بزرگتر نشان داده شود. بعد هم شناسنامه اش را دستکاری کرد و بالاخره موفق شد. در منطقه از جمع 15 نفری بچه های مسجدمان، محمود و حسین داوطلب تخریب شدند. اولین عملیاتی که محمود رفت در فکه و آخرین منطقه عملیاتی که تفحص کرد هم فکه بود.
وقتی از کربلای 5 جاماند، رنگش پرید
بعد از تصادف پدر به محمود زنگ زدیم تا از منطقه بیاید. دور هم نشسته بودیم که محمد (برادر شهید محمود غلامی) برای شوخی، نوار صدای مارش عملیات را گذاشت، محمود رنگش پرید و گفت: “چی؟ حمله است؟ نه امکان ندارد.” دی ماه سال 1365 سر سفره نشسته بودیم که مارش عملیات کربلای5 از تلویزیون پخش شد. باز رنگ محمود پرید، بلند شد و گفت: “جا ماندم قرار بود آنجا باشم.” هنوز مراسم شب هفت پدر تمام نشده بود که رفت و طولی نکشید با دست مجروح برگشت. او همیشه آماده رفتن بود.
تا پسرتان را پیدا نکنم، برنمیگردم
همیشه به خانواده شهدا سر می زد. آخرین باری که شهید محمود غلامی می خواست برای تفحص برود، به منزل یکی از شهدای مفقود محل رفت و گفت: “من تا پسرتان «محرم» را پیدا نکنم، برنمیگردم.” یک سال بعد از شهادت محمود غلامی، مادر محرم خواب دید محمود میگوید: “مادر! محرم برگشت، برگرد!” آن موقع مادر شهید در شهرستان بود. وقتی برگشت پیکر پسرش را آورده بودند.
دست نوشته شهید تفحص، محمود غلامی
من خدا را تا زنده هستم برای این نعمت عظیم شکر میکنم که این توفیق را به من داد تا مدتی در راه خودش با دشمنان اسلام در جبهه حضور داشته باشم و با آنان مبارزه کنم و از این ناراحتم که چرا نتوانستم کاملا تمام روزها را در این دانشگاه الهیات شرکت کنم. ما باید طبق فرموده پیامبر اسلام(ص) و بعد از 8 سال دفاع در برابر دشمنان به مبارزه با نفس اماره و شیطان بپردازیم تا همان طور که در جنگ توانستیم در مقابل دشمنان سربلند بیرون آییم و دشمنان خارجی را در جنگ نابود کنیم و پیورز شویم با همان اعتقاد و ایمان می توانیم به دشمنان خارجی و داخلی غلبه کنیم و مخالفان انقلاب اسلامی را از این کیان ناامید کنیم…