بیانات سردارمحمدجعفر اسدی در خصوص شهید رضازاده
بیانات فرمانده لشگر 33 المهدی(عج) سردارمحمدجعفر اسدی
وقتی جنگ شروع شد به ما خبر دادند. سراسمیه آمدیم اما تا روز آخر جنگ هم به چنین درجه ای (شهادت) نرسیدیم. این افراد به آنچه می خواستند رسیدند. خیلی ها شاید آرزویش را داشتند اما نرسیدند.
حضرت امام(ره) با آن کمالات و معرفتی که داشتند شهادت را ملک انبیاء می دانند و می فرمایند مربوط به محمد(ص) و آل محمد(ص) است. این ارث متعلق به آن ها و پیروان واقعی آن ها می باشد. وقتی شهادت ارث است و مقسمش هم خود خداست پس به هر کسی همین طوری نمی دهند.
شهیدرضازاده یک حیای ذاتی داشت. وقتی ما در جلساتی او را می دیدیم کمتر نگاه به چشم کسی می کرد. همیشه سرش پایین بود و چشم های زیبای ایشان حاکی از یک حیای خاصی بود. کاملاً ایشان توی یک حال و هوایی بود که ماها نمی توانیم درک کنیم. اهل محاسبه بود. شبها می نشست با خودش حساب می کرد که حتی چی خورده! ماها شاید خیلی متوجه این موضوع نمی شدیم.
تا یک حرفی را واقعاً یقین نمی کرد که حداقل مباح است به زبان نمی آورد، من فرمانده لشگر بودم. در جاهای متعدد لشگر بعضی می آمدند می گفتند: «بضاعت ما در حد آشپزخانه است».
بعضی می آمدند می گفتند: «می خواهیم نظافت کنیم».
بعضی مشتاقانه می گفتند: «برویم گردان و توی خط باشیم».
بعضی ها به دنبال گردان هایی بودند که خط شکن و نزدیک به دشمن باشد. این ها نشانه شجاعت افراد بود.
اوج شجاعت از آنِ کسانی بود که می رفتند تخریب. چون در تخریب این طور بود که می گفتند: «اولین اشتباه آخرین اشتباه است».
اگر یک مین را که اول ببینی که این تله نشده، بعد یک اشتباه بکنی و اگر تله شده باشد، دیگر نیستی که اشتباه بعدی را مرتکب شوی!
شجاعت بالایی می خواست مین کاشتن و جمع کردن ظرافت، دقت، شجاعت، مردانگی و غیرت را می خواست. اگر در کسی این توان نبود همان روزهای اول می رفت، نه اینکه بماند و لیاقت و شایستگی از خود نشان بدهد. مثل حسین ایرلو که خودش واقعاً یلی بود. یک انسان وارسته ای بود. من ندیدم همتای ایشان را با این همه فهم و شعور و درک و معرفت. کسی بود که در کسوت کارگری آرماتور خم می کرد بعد دستمزدش را می داد به چند خانواده بی-بضاعت. ازدواج نکرده بود و زندگیش فردی بود. خانواده اش هم شاید خیلی نیازمند نبودند و اگر هم بودند حسین ترجیح می داد که به آن هایی که بیشتر نیاز دارند بدهد. چنین کسی می آید جبهه و رضازاده را انتخاب می-کند برای جانشینی خودش.
عموماً ایشان مدعی بود که حمیدرضا از من بالاتر است، از من بهتر است. در کارها اولویت به او می داد. نهایتاً هم در آن عملیات رضازاده نشان داد که لیاقت و شایستگی دارد. در اسلام به محضی که پای زیان به پیش می آید در عبادات تخفیف داده می شود، مثلاَ اگر آب ضرر دارد وضو نباید گرفت و باید تیمم کرد. یا اگر احتمال راهزن وجود دارد امسال حج نرود و سال های دیگر برود با اینکه حج برایش واجب باشد.
اما در اسلام به فرمایش حضرت امام با یقین به ضرر، اطاعت از فرماندهی واجب می باشد، کسی که می رود میدان مین یقین دارد که این جا خطر جدی است. کسی که می رود می بیند که این توپی که به طرف او می آید با او شوخی ندارد با این حال اطاعت از فرمانده برایش واجب می شود، خودِ اطاعت درجاتی دارد. گاهی چیزی را باید توزیع کند، وسیله ای را برای رزمندگان ببرد و اطاعت می کند. اما به کسی می گویی برو میدان مین و او اطاعت می کند و این اطاعت درجه اش بسیار زیاد است. این ها با این فکر رفتند و آن حماسه را آفریدند.
حضرت امام (ره) به ما درس بزرگی دادند. و آن این که ما مأمور به نتیجه نیستیم، ما باید وظیفه را انجام بدهیم.
آقای رضازاده آن شب همه هم و غمش این بود که ما به عنوان فرمانده به ایشان ابلاغ کرده بودیم که آن پل باید زده شود، او هم به هر قیمت بود می-خواست آن پل را بزند. شب تاریک، دشمن در مسیر، و بیم میدان مین است …
یک جمعی با مسؤولیت ایشان رفتند برای مأموریت. هرچند مقدار مهماتی که برده بودند به نظر می رسید که کفاف پل را نمی کرد. چون پل را قبلاً ندیده بودیم، پل منفجر شد. ما صدای انفجار را هم شنیدیم. اما همان چیزی که می خواستیم جلویش را بگیریم به طور کامل نشد و اتفاق افتاد و عراقی ها از پل عبور کردند. اما مصلحت خدا بود که این¬طور باشد و حتماً با همین اندازه مهمات انجام بشود.
اما نقص کار به این ها ربط نداشت و آن ها وظیفه شان را به نحواحسن انجام دادند. شاید حتی مهمات هم کافی بوده ولی مهندسی دشمن آن را جبران کرده، چون ما بعدها هم نتوانستیم آن پل را ببینیم و تا آخر هم دست ما نیفتاد. گاهی در جنگ ما هم پلی داشتیم که بعد از این که دشمن آن را می-زد ظرف مدت یکی دو ساعت پل را بازسازی می کردیم و آسفالت می ریختیم و احتمال دارد که دشمن با مهندسی همین کار را کرده باشد، اما مهم این است که رضازاده انجام وظیفه کرد و به تکلیفش عمل نمود آن هم با آن شکل حماسی. ما صدای انفجار پل را هم شنیدیم و خوشحال شدیم و حتی اعلام کردیم. آقای محسن رضایی هم با شنیدن این خبر خوشحال شد. اما بعد هرچه منتظر ماندیم بچه ها برنگشتند. روحشان شاد. انشاالله خدای متعال به ما توفیق درک مقام بالای شهیدان عطا کند.