بیانات آیت الله حائری در خصوص شهید سید حمیدرضا رضازاده
حمیدرضا ازسرمایه ی خدا خوب استفاده کرد
ایشان از خردسالی یک نجابت خاصی داشت. انسانهایی که آینده ای دارند، از ابتدا؛ تجلیات روحشان نمودار می شود. نه اینکه خداوند متعال کسی را به چیزی مجبور کند و چیز دیگری مطالبه کند. این با عدل خدا جور نیست. سرمایه ای به همه میدهد، اما همه به یک اندازه استفاده نمیکنند. زاویه ای که مردم پیدا میکنند، در بهره برداری از داده ی خداییشان است. خدا به انسان عقل داده است. عقل، ما را به راستگویی و امانت داری دعوت می کند. کسی که دعوت عقلاش را اجابت می کند، وقتی صدای انبیا را می شنود، باورش می کند. علتش این است که به ما گفته اند:« مَن عَمِلَ بِما عَلِم علّمَهُ الله مالَم یَعلَم» آنچه برای انسان معلوم است، همان« اَلهَمَها فُجورَها وَ تَقواها»یی است که خدا به همه داده است. انسان مدعوهای انبیا را نمی داند. پس مردم قبل از اینکه با انبیا روبرو شوند، باید یک کارنامه ی قبولی داشته باشند، بعد بیایند سرکلاس انبیا. کارنامه ی قبولی از فطرت و عقلشان.
حمیدرضا این را داشت. یعنی آنچه می فهمید، عمل می کرد. در چهار، پنج سالگی ملتزم بود و جدّی می گرفت.
من بچّه بودم. یک شب نان آورده بودند. می خواستم نان بخورم. مادرم به پدرم سفارش کرد که:« اگر این بچه خودش را با نان سیر کند، غذا نمی خورد. مشغولش کن که نان خالی نخورد، تا بتواند شام بخورد. »
پدرم چیزی گرفت توی دستش و به من می گفت:« توی کدام دستم است؟»
و من می گفتم. توی این دست، یا آن دست.
بعدها من صاحب اولاد شدم. یکی از بچه هایم را می خواستم مشغول کنم. همان بازی را با بچه ام کردم.
گفتم: توی کدام دستم است؟
یک فکری کرد، بعد گفت:«من چیزی را که نمی دانم، نمی گویم…»
انسان این است. اگر به علمش عمل کند، از همینجا مستقیم می شود. انبیا هم همینطور هستند.
دربارهی حضرت موسی (ع) این آیه است که:« وَلَمّا بَلَغَ اَشُدّهُ وَ استَوا آتَیناهُ حُکماً و عِلما »
یعنی وقتی به حد بلوغ و کمال رسید، ما به او علم و حکم دادیم. دربارهی حضرت یوسف«ع»میگوید:«وَلَمّا بَلَغَ اَشُدّهُ»دیگر«واستوا» نمیگوید. چون او (حضرت موسی ع) پیغمبر اولوالعزم است.« آتَیناهُ حُکماً وعِلما »
آخر هردو آیه این را دارد، که می فرماید:« و کَذالِکَ نَجزیِالمُحسِنین. »
این از مختصات انبیا نیست. ما به همهی محسنین علم و حکمت می دهیم.
محسن کیست؟ کسی است، که وقتی چیزی به او دادیم، عمل کرده است. برای مردم مهم است که زاویه می گیرند. از کلاس اولشان شروع می شود. مثل مدرسه ی ابتدایی است و دبیرستان. یا مثل مدرسه است، و دانشگاه. کلاس و مدرسه ی انبیا مدرسه ی دوم است. کلاسِ عقل، مدرسه ی اول است. هرکس میخواهد در کلاس دوم ثبت نام کند، کارنامه ی قبولی کلاس اول را می برند. توی دفتر میبینند، بعد ثبت نام می کنند، برای کلاس دوم. در کارنامه نوشته:« این دانش آموز از عهده ی امتحانات کلاس اول بر آمده و حق حضور در کلاس دوم را دارد. » انبیا کلاس دوم هستند.