بچه گرگان

بچه گرگان

بچه گرگان

بچه گرگان
ساده بود و پاک، زکریا را می گویم، بچه گرگان. درست شب سوم خرداد بود که آخرین خداحافظی را کرد، همه را بوسید و از همه حلالیت طلبید. به من که رسید بغلم کرد، گریه اش گرفت فهمیدم که دیگر نمی بینمش! از هم جدا شدیم هر کدام در محوری جدا، عملیات داشتیم در منطقه کوشک … آن شب گویی شب قدری بود…. فردا صبح در خط خبر رسید که خونین شهر، خرم شد و زکریا خونین!
شهید زکریا مهدوی- عملیات بیت المقدس- محور کوشک، تیپ 41 ثارالله، سوم خرداد ماه 1361.
برگرفته از کتاب ” ازدحام انفجار ” نوشته تخریبچی دلاور آقای دکتر احمد مومنی راد عضو هیات علمی دانشگاه تهران

مادر شهیدی که آسمانی شد

یک سبد عذرخواهی هدیه روز مادر

به گزارش خبرگزاری فارس از گرگان، ابراهیم مهدوی برادر شهید «زکریا مهدوی» است که به بهانه روز مادر در توصیف آسمانی شدن مادرش «یک سبد عذرخواهی هدیه روز مادر» کرد.

«یک سبد عذرخواهی هدیه روز مادر»

مادر

مادر یعنی عین و شین و قاف

مادر تمام عشق ناب

مادر یعنی مهتاب

نه بلکه آفتاب عالمتاب

مادر کان کرم،

مادر

دریای جود

مادر هستی‌بخش بلطف یزدان کرد مرا موجود

مادر

دریای سخاوت، سیرابم نموده از شیره جانش

مهر محبت مهر مادر که از بدو تولد نشسته بر جانم، تا ابد از مِهرش برای همیشه سرشار و شادانم.

مادر مهربانی را معنی کرد و مرا میوه دل نامید، و من از دل پردردش هیچگاه با خبر نشدم و اشک‎هایش همیشه پنهان و دردهایش نهان،

مادر گوهری گرانبها، تا بود قدرش را ندانستیم ما، ولی او هرگز فراموش‎مان نکرد و دعایش را همیشه همراهمان کرد.

مادر همیشه از دردم درد داشت و در تنهاییش از قصه غصه‎هایم صبر، چشمانش چون ابر بهار اشکبار، ولی تنها باری که از گریه‎ام از ته دل خندید، پس از زادن من بود

مادر بیدار شب‎های تارم.

مادر غمخوار غمه ای بی‎شمارم.

مادر تب‎دار تب‎های بسیارم.

مادر اولین کسی که خود را سیر وا می‎نمود در بی‎رونقی سفره‎ها.

مادر بی‎اشتهاترین در هنگام گل کردن اشتهایم.

مادر در هنگام خطر، سپر استوارم.

او هرگز  بی من نمی‎نوشید، بی من نمی‎پوشید‎، میوه نوبر در میهمانی‎هایش گلو گیر،

مادر

در سفرها همیشه به یاد من، بهترین سوغات‎هایش تحفه من

مادر

اکنون تنهای تنهایم و به انتظار دعایت، سخت دلم گرفته، بهانه‎ای می‎جویم و کلید بهشت را که مدتی گم کرده‎ام زیر پاهای استوارت می‌جویم.

مادر

چقدر زود پیر شدی، کاش که زودتر می‎فهمیدم زمان با تو بودن کوتاه است و چه کوتاهی‎ها در حقیقت داشته‎ام ولی

اکنون در روز مادر کادوی من یک سبد عذرخواهی است و از ته دل می‎گویم:

مادر مهربان، مادر بهتر از جان

فرزند کوچکت همچنان محتاج دعایت.

«مادر روزت مبارک»

*******

ابراهیم مهدوی همچنین به نقل خاطراتی از مادر شهید والامقام «زکریا مهدوی» پرداخته است تا عظمت و مهربانی یک مادر را بازخوانی کند؛ خواندن این خاطره دل‌انگیز خالی از لطف نیست.

دلم آرام گرفت

مادر پس از شهادت زکریا عجیب بی‌تاب شده بود، لحظه‌ای آرام و قرار نداشت مثل ساره سعی، صفا و مروه‌اش مسیر امامزاده عبدالله «گلزار شهدا» و خانه شده بود.

پس از هفتمین روز شهادتش به فکرش رسید شاید با دیدن چند قطره خون شهیدش آرام یابد لذا برای این کار به دنبال تابوتی می‌گردد که شهید را از جبهه آورده است.

مادر می‌گوید: به اتفاق فرزند کوچکم یعقوب که آن زمان در کلاس اول راهنمایی درس می‌خواند راهی امامزاده عبدالله شدیم و در کنار غسالخانه حدود 20 تابوتی که در روزهای اخیر با آنها شهید آورده بودند دیدیم که بر روی هم چیده بودند و ما در کنار تابوت‌ها ایستادیم

و من به عشق یافتن اثری از شهیدم یکی یکی تابوت‌ها را به کنار می‌گذاشتم و یعقوب اسامی شهدا را می‌خواند، در همین حال که مشغول خواندن نام شهدا بودیم خانمی رسید و گفت مادر به دنبال چه چیزی می‌گردی؟ گفتم به دنبال قطره خونی که گمش کرده‌ام!

خانم در جواب گفت: مادر به دنبال چیزی که در راه خدا دادی نگرد.

با شنیدن این جمله‌اش دلم آرام گرفت و هنوز آن آرامش در دلم هست.

مادر شهید مهدوی: فرزندم نمونه‌ی نمونه بود

خرداد ماه فصل امتحانات بود و اواخر خرداد نتایج آن اعلام شده بود، مادر بی‌تاب بی‌تاب، لحظه‌ای آرام و قرار نداشت،

برخی والدین برای گرفتن نتایج امتحانات به مدرسه می‌رفتند

و مادر شهید می‌گفت: منم بی‌طاقت به سمت مدرسه روانه شدم، وقتی به درب مدرسه رسیدم پارچه‌ای بر سر درب مدرسه دیدم که نوشته شده بود «شهادت بسیجی شهید زکریا مهدوی را گرامی می‌داریم»، کوهی از غم مرا فرا گرفت و من سر به دیوار مدرسه گذاشتم و های‌های می‌گریستم، از بالای طبقه دوم مدرسه ایرانشهر مدیر مدرسه که مرا نمی‌شناخت با صدای بلند گفت: «مادر چرا گریه می‌کنی؟ اگر بچه‌ات مردود شده! اعتراض کن ما مشکل‌اش را بررسی و حل می‌کنیم».

مادر در پاسخ می‌گوید فرزندم قبول شد، شاگرد اول شد شاگرد اول شما برایش پارچه زدید.

معلمین همه به احترام شهید پایین آمدند و گفتند زکریا نمونه‌ی نمونه بود.