بوی خون

بوی خون

بوی خون

آری برادرم، آن عاشق همچنان می گفت و من در تمام مدتی که مشغول صحبت بود حرکاتش را به دقت زیر نظر داشتم. صداقت از سیمای نورانی اش هویدا بود، گاهی صدایش از شوق می لرزید و اشک در چشمانش ظاهر می شد.

او در زمره آنانی بود که بسیارشان پس از سال ها پیکار سخت و خونین با دشمن صهیونیستی در تمامی جبهه ها، عاقبت در این میدان ها و معبرها، دین خویش را ادا کردند و به رضوان خدا رسیدند و بعضی از آنان نیز با تقدیم خالصانه بخشی از وجودشان، همچنان با دست و پای مصنوعی، دلاورانه در میدان هستند و به نبرد ادامه می دهند و بسیاری دیگر نستوه و استوار بر راه آنان گام می زنند و در انتظارنند.

آنان با آتش و خون و با فریاد یا مهدی(عج) و با دست و پای قطع شده، یاران خو گرفته اند و با صدای مهیب انفجار، با بوی خون تازه، بوی گوشت سوخته و پیکر پاره پاره برادران شان آشنایند.
آنان بارش خون از آسمان را به همراه تکه های بدن برادران خویش را به چشم دیده اند.