آقا سید
آقا سید جوانی بلند قامت و رشید بود بعد از ازدواجش به صورت داوطلب به جبهه آمده بود. بسیار صمیمی و دوست داشتنی بود با هم خیلی راحت بودبم به طوری که اگر یک روز همدیگر را نمی دیدیم نمی توانستیم تحمل کنیم. نزدیک تر از دو برادر. یک روز نامه ای به دستش رسید که در آن آمده بود که وضع حمل خانمت نزدیک است بیا مرخصی.
به جهت کمبود نیرو در منطقه نتوانست برود، ترجیح داد بماند. چندی بعد خبر دادند که خداوند یک فرزند به تو عنایت کرده و بیا فرزندت را ببین. بعد از عملیات ثامن الائمه بود که ایشان توانست چند روزی مرخصی بگیرد و قرار شد به مرخصی برود. چون مرخصی اش فوری بود و کوتاه، گفتند با هواپیما برو و ایشان را تا فرودگاه همراهی کردیم.
بعد از همان روزی که ایشان به مرخصی رفت خبری از رسانه های گروهی پخش شد مبنی بر سقوط یک فروند هواپیمای سی یکصد و سی که از اهواز عازم تهران بود. در آن هواپیما چند تن از فرماندهان سپاه و ارتش همانند شهید نامجو، شهید فلاحی، شهید کلاهدوز، شهید جهان آرا، شهید فکوری همچنین در آن هواپیما جنازه چند تا شهید و چندین مجروح که وضع ویژه ای داشتند و قرار شده بود برای تسریع در معالجه شان با هواپیما بروند.
همچنین تعدادی از اعضاء خانواده بعضی از شهدا و مجروحین که برای پیگیری سرنوشت فرزندان شان به اهواز آمده بودند همه با هم شهید شدند. و بر عکس یک بنده خدا هم قرار بود با این هواپیما برود که وقتی به فرودگاه رسید که هواپیما از زمین بلند شده بود و رفته بود. آری آقا سید نیز برای دیدار فرزندش به مرخصی رفت و به دیدار محبوش نائل آمد.
برگرفته از کتاب مین ها و معبرها نوشته دکتر احمد مومنی راد